Farsi Dictionary

Young

جوان ، تازه ، نوين ، نوباوه ، نورسته ، برنا.

Young turk

افسر جوان افراطي.

Youngest

جوانترين.

Youngger

جوانتر، بچه تر.

Youngish

جوان وار، نسبتا جوان.

Youngling

جوانه (درگياهان)، جوانك ، مبتدي.

Youngster

نو باوه ، جوانك ، پسر بچه ، (گ.ش.) برگچه.

young people

جوانان

Keyword

Criteria