Farsi Dictionary

Writ

حكم ، نوشته ، ورقه ، سند.

Writable

قابل درج ، نوشتني.

Write

نوشتن ، تاليف كردن ، انشا كردن ، تحرير كردن.

Write down

نوشتن ، بعنوان يادداشت و براي ثبت نوشتن.

Write in

درج كردن ، ثبت.

Write in vote

راي كتبي ، راي دادن به كسي كه نامش در ليست كانديدهاي حزبي نيست.

Write off

حذف ، كسر كردن ، سوخت شده ، محسوب كردن.

Write up

شرح چيزي را نوشتن ، با اب و تاب شرح دادن.

Writer

نويسنده ، مولف ، مصنف ، راقم ، نگارنده.

Writhe

(از شدت درد يا شرم) بخود پيچيدن ، پيچ و تاب خوردن ، ازرده شدن.

Writhen

پيچ خورده ، تاب خورده ، درهم پيچيده ، عبوس.

Writing

خط، دستخط، نوشته ، نوشتجات ، نويسندگي.

Writing desk

ميز تحرير.

Written

نوشتاري ، كتبي.

Keyword

Criteria