Farsi Dictionary

Work

كار، شغل ، وظيفه ، زيست ، عمل ، عملكرد، نوشتجات ، اثار ادبي يا هنري ، (درجمع) كارخانه ، استحكامات ، كار كردن ، موثر واقع شدن ، عملي شدن ، عمل كردن.

Work camp

اردوي كار، محل كار زندانيان.

Work day

( working day) روز كار، ساعت كار روزانه.

Work farm

اردوي كار اجباري زندانيان.

Work force

نيروي كار، تعداد كارگر.

Work in

با فعاليت و كوشش راه باز كردن ، مشكلا ت را از ميان برداشتن.

Work load

كاربار، ظرفيت كار، مقدار كاري كه يك كارگر در زمان معين انجام ميدهد.

Work of art

كار هنري ، اثرهنري.

Work out

از كار كاردراوردن ، در اثر زحمت وكار ايجاد كردن ، حل كردن ، تعبيه كردن ، تدبير كردن ، تمرين.

Work stoppage

وقفه در كار، تعطيل در كار.

Workability

امر عملي.

Workable

كاركن ، عملي ، قابل اعمال ، كار كردني.

Workaday

روزانه ، هر روز، معمولي ، عادي.

Workbag

كيف مخصوص وسايل كار، جعبه خياطي.

Workbench

ميز كار مكانيكي و نجاري و غيره.

Workbook

نظامنامه ، كتاب دستور عمليات ، كارنامه.

Workbox

جعبه ابزار.

Workday

روز كار، ايام كار اداري ، ساعات كار اداري.

Worked up

تهييج شده ، ترغيب شده ، از كار در امده.

Worker

عمله ، كارگر، ايجاد كننده ، از كار در امده.

Workfolk

(workfolks) جماعت كارگر.

Workfolks

(workfolk) جماعت كارگر.

Workhorse

يابو، اسب باركش ، ادم زحمتكش.

Workhouse

كارگاه ، كارخانه ، محل كار، اردوي كار، نوانخانه.

Working

كار كننده ، مشغول كار، كارگر، طرزكار.

Working asset

سرمايه حاصله در اثر كار و فعاليت ، سرمايه كار.

Working capital

مبلغ اضافي سرمايه جاري پس از كسر بدهي.

Working class

طبقه كارگر، مربوط به طبقه كارگر و زحمتكش.

Working day

(work day) روز كار، ساعت كار روزانه.

Working drawing

طرح ونقشه كار.

Working paper

ورقه ء استخدام كارگر، تعرفه ء كار.

Workingman

كارگر، مزدبگير، زحمتكش ، از طبقه كارگر.

Workless

ناتمام ، بدون عمل ، بيكار، بي حرفه.

Workman

كارگر، مزدبگير، استادكار.

Workmanlike

(workmanly=) شايسته كارگر خوب ، استادانه ، ماهرانه ، ماهر.

Workmanly

(workmanlike) شايسته كارگر خوب ، ايستادانه ، ماهرانه ، ماهر.

Workmanship

مهارت ، استادي ، طرز كار، كار، ساخت.

Workmen's compensation insurance

بيمه ء كار، بيمه ء ايام كار.

Workpeople

كارگر، طبقه كارگر.

Workroom

(workshop) اتاق كار، كارگاه.

Workshop

(workroom) اتاق كار، كارگاه.

Worktable

ميز كار، جدول كار.

Workweek

ايام كار درهفته ، ساعات كار هفته.

Workwoman

زن كارگر، كارگر زن.

work life balance

تعادل زندگي و کار

work loose

کار شل

work overtime

اضافه کار

work through

کار از طريق

work up

کار کردن

work-related

مرتبط با کار

workaholic

معتاد به کار

workers

کارگران

workflow

گردش کار

workforce

نيروي کار

workload

حجم کار

workout

تمرين - تمرين بدنسازي

works

آثار

workspace

فضاي کاري

Keyword

Criteria