Farsi Dictionary

Woman

زن ، زنانگي ، كلفت ، رفيقه (نامشروع)، زن صفت ، ماده ، مونث ، جنس زن.

Woman suffrage

حق راي نسوان.

Woman's rights

حقوق نسوان ، حقوق اجتماعي و سياسي نسوان.

Womanhood

زني ، زنيت ، حس زنانگي ، عالم نسوان.

Womanish

زن صفت ، زنانه ، مربوط به زن يا زنان.

Womanize

زن صفت كردن ، بازنان اميختن.

Womanizer

مشتاق زن ، مرد زن پرست.

Womankind

جنس زن ، گروه زنان ، نژاد زن ، زنان.

Womanlike

زن مانند، زن صفت ، مثل زن ، زنانه ، شبيه زن.

Womanliness

زنانگي ، صفات زنانه.

Womanly

زنانه ، در خور زنان ، مثل زن.

Keyword

Criteria