اگاه كردن ، شناساندن ، دانستن ، گذشته فعل.wit
(گ.ش.) باقلا ييان و لوبياييان.
(م.م.) مشتاق ، متوجه ، ارزومند، دقيق ، منتظر، در انتظار.
Keyword
Criteria Exact word Starts with Contains