Farsi Dictionary

Wist

اگاه كردن ، شناساندن ، دانستن ، گذشته فعل.wit

Wistaria

(گ.ش.) باقلا ييان و لوبياييان.

Wistful

(م.م.) مشتاق ، متوجه ، ارزومند، دقيق ، منتظر، در انتظار.

Keyword

Criteria