Farsi Dictionary

Wis

پنداشتن ، گمان كردن ، تصور كردن ، فرض كردن.

Wisdom

فرزانگي ، خرد، حكمت ، عقل ، دانايي ، دانش ، معرفت.

Wisdom tooth

دندان عقل.

Wise

خردمند، دانا، عاقل ، عاقلا نه ، معقول ، فرزانه.

Wise

كلمه پسونديست بمعني' راه و روش و طريقه و جنبه' و' عاقل.'

Wise acre

كسيكه ادعاي عقل ميكند ولي نادان است.

Wise guy

مردرند، ادمي كه خود را دانا پندارد، نادان دانانما.

Wisecrack

حرف كنايه دار يا شوخي اميز، حرف كنايه دار زدن.

Wisecracker

لطيفه گو، كسيكه حرف كنايه دار يا شوخي اميز ميزند.

Wisenheimer

(weisenheimer) كسيكه معلومات سطحي در همه چيز دارد.

Wisent

(ج.ش.) گاو ميش كوهان دار اروپايي.

Wish

خواستن ، ميل داشتن ، ارزو داشتن ، ارزو كردن ، ارزو، خواهش ، خواسته ، مراد، حاجت ، كام ، خواست ، دلخواه.

Wish wash

سخن بي معني ، مشروب ابكي ، اب زيپو، حرف بي ربط و پوچ.

Wisha

(ايرلند) براي بيان تعجب فراوان بكار ميرود.

Wishbone

استخوان جناق.

Wisher

خواستار، ارزو كننده.

Wishful

خواهان ، ارزومند، طالب ، خواستار، مشتاق ، (م.م.) ملتمس.

Wishful thinking

افكار واهي و پوچ ، خواسته انديشي.

Wishing

ارزو، خواسته ، چيزي كه ارزو ميشود، ارزوي اجابت دعا.

Wishy washy

ابكي ، رقيق ، كم مايه ، سست ، زيپو، بي مزه.

Wisp

دسته ، مشت ، بقچه كوچك (از كاه و علوفه)، حلقه ، بسته ، بقچه بندي ، جاروب كوچك ، گردگير، تميز كردن ، جاروب كردن ، (كاغذ وغيره را) بصورت حلقه در اوردن.

Wispish

شبيه ماهوت پاك كن يا جاروب وقشو، قلنبه.

Wist

اگاه كردن ، شناساندن ، دانستن ، گذشته فعل.wit

Wistaria

(گ.ش.) باقلا ييان و لوبياييان.

Wistful

(م.م.) مشتاق ، متوجه ، ارزومند، دقيق ، منتظر، در انتظار.

wisely

عاقلانه

wish the best

بهترين آرزوها

wishes

خواسته

wishfully

مشتاق - آرزومند - خواهان

wishy-washy

بي مزه

Keyword

Criteria