| Window |
پنجره ، روزنه ، ويترين ، دريچه ، پنجره دار كردن. |
| Window box |
قاب پنجره. |
| Window dress |
پشت ويترين گذاشتن ، بنمايش گذاشتن. |
| Window seat |
صندلي يا نشيمنگاه لب پنجره. |
| Window shade |
پرده ، كركره. |
| Window shop |
به كالا هاي درون ويترين مغازه نگاه كردن (بدون خريد). |
| Window shopper |
كسي كه فقط از پشت ويترين كالا هاي عرضه شده را تماشا ميكند. |
| Windowpane |
شيشه پنجره ، جام پنجره. |
| Windowsill |
قسمت افقي لبه پنجره ، طاقچه پنجره. |
| window cleaner |
پنجره پاک کن |
| windows |
پنجره ها |