Farsi Dictionary

Wind

[wind]: باد، نفخ ، بادخورده كردن ، درمعرض بادگذاردن ، ازنفس انداختن ، نفس ، خسته كردن ياشدن ، ازنفس افتادن ، [waind]: پيچاندن ، پيچيدن ، پيچ دان ، كوك كردن(ساعت و غيره)، انحناء ، انحنايافتن ، حلقه زدن ، چرخاندن.

Wind broken

(در مورد اسب) دچار پربادي (امفيزم) ريوي شده ، خسته.

Wind gap

شكاف قله كوه.

Wind instrument

(مو.) الا ت موسيقي بادي (مثل شيپور).

Wind pollinated

(گ.ش.) گرده افشاني شده بوسيله باد.

Wind rose

نمودار وضع هوا و ميزان وزش بادها و جهت انها، (گ.ش.) شقايق اگرمون.

Wind shake

(جنگلباني)تكان سخت درختان جنگل در اثر طوفان.

Wind sprint

مسابقه ازمايشي دو سرعت.

Wind tunnel

معبر تونل مانندي كه هوا با فشارهاي مختلف از ان عبور ميكند(براي ازمايش مقاومت قطعات مختلف هواپيما و موشك در مقابل باد).

Wind up

پايان يافتن ، منتج به نتيجه شدن ، پايان دادن.

Wind wing

پنجره كوچك تهويه اتومبيل.

Windage

(نظ.) درجه تنظيم تير براي پيشگيري اثر باد، مزاحمت هوا، بادخور.

Windbag

كيسه باد، سخنران پرگو، نطاق روده دراز.

Windblown

دستخوش باد، در حركت بوسيله باد، بادزده.

Windbound

(د.ن.) باد مخالف ، متوقف در اثر باد، گرفتار باد.

Windbreak

باد شكن ، درختستان يا بوته هايي كه براي جلوگيري از وزش باد كاشته ميشوند.

Windbreaker

باد شكن.

Windburn

بادزدگي.

Winder

پيچنده ، پيچ ، كوك كننده ، كليد كوك ، نخ پيچ.

Windfall

ميوه باد انداخته ، ثروت باد اورده.

Windflaw

جريان باد.

Windflower

(گ.ش.) لا له نعمان ، شقايق نعماني(anemone).

Windiness

پر حرف بودن ، اطناب ، باد، خود بيني ، غرور، داراي باد

Winding

پيچاپيچ ، پيچاندن ، چيزي كه پيچ ميخورد، مارپيچي ، رود پيچ.

Winding sheet

كفن.

Windjammer

(د.ن.) يكي از كاركنان كشتي ، كشتي بادباني.

Windlass

چرخ چاه ، ماشين هايي كه براي كشيدن يا بالا اوردن اب بكار ميرود، با چرخ كشيدن.

Windlestraw

(اسكاتلند) ساقه خشك علف ، ادم لا غر و نحيف ، موجود نحيف

Windmill

اسياب بادي ، هر چيزي شبيه اسياب بادي ، (اسياب وار) چرخيدن.

Window

پنجره ، روزنه ، ويترين ، دريچه ، پنجره دار كردن.

Window box

قاب پنجره.

Window dress

پشت ويترين گذاشتن ، بنمايش گذاشتن.

Window seat

صندلي يا نشيمنگاه لب پنجره.

Window shade

پرده ، كركره.

Window shop

به كالا هاي درون ويترين مغازه نگاه كردن (بدون خريد).

Window shopper

كسي كه فقط از پشت ويترين كالا هاي عرضه شده را تماشا ميكند.

Windowpane

شيشه پنجره ، جام پنجره.

Windowsill

قسمت افقي لبه پنجره ، طاقچه پنجره.

Windpipe

ناي ، قصبته الريه ، (م.م.) لوله هوا.

Windproof

مقاوم در مقابل باد، ضد باد.

Windrow

دسته اي علف كه براي خشك كردن جمع شده است ، (علوفه را) دسته دسته كردن.

Windscreen

(انگليس) پنجره اتومبيل ، شيشه جلو اتومبيل.

Windshield

(امريكا) شيشه جلو اتومبيل.

Windsor chair

صندلي داراي پشتي منحني.

Windsor knot

گره بزرگ كراوات.

Windsor tie

كراوات گره بزرگ و بقچه اي.

Windstorm

توفان ، گردباد، باد سريع.

Windswept

بر باد رفته ، بوسيله باد جارو شده ، بادزده.

Windup

عمل بستن ، پايان.

Windward

طرف باد، روبباد، بادخور، بادگير، بادخيز.

Windway

مسير باد، معبر باد.

Windy

باد خيز، پر باد، باد خور، طوفاني ، چرند، درازگو.

wind down

باد کردن

winded

از نفس افتاده - نفس زنان

window cleaner

پنجره پاک کن

windows

پنجره ها

windsurfing

موج سواري با تخته و بادبان

Keyword

Criteria