Farsi Dictionary

Whir

صداي وزوز(در اثر حركت سريع)، حركت كردن ، پرواز كردن ، غژغژ كردن.

Whirl

چرخانيدن ، چرخش ، چرخيدن ، گردش سريع ، حركت گردابي.

Whirler

چرخنده.

Whirligig

فرفره ، گرش ، چرخك ، (ج.ش.) سوسكي كه روي اب چرخ ميخورد، تصور واهي.

Whirlpool

گرداب ، چرخش اب.

Whirlwind

گردباد، وابسته به گردباد.

Whirlybird

(helicopter) (ز.ع.) هليكوپتر.

Whirry

(hurry) (اسكاتلند) شتاب كردن ، بعجله حركت كردن.

whirling

چرخان

whirlpools

گرداب

Keyword

Criteria