Well |
(vi&.vt&.n)چشمه ، جوهردان ، دوات ، ببالا فوران كردن ، روامدن اب ومايع ، درسطح امدن وجاري شدن ، (.adv &.adj):خوب ، تندرست ، سالم ، راحت ، بسيارخوب ، به چشم ، تماما، تمام وكمال ، بدون اشكال ، اوه ، خيلي خوب. |
Well advised |
عاقلا نه ، درست ، صحيح ، از روي عقل و منطق. |
Well bred |
با تربيت ، خوش جنس. |
Well conditioned |
داراي اخلا ق نيكو، نيكو خصال ، داراي صفات حسنه ، خوش خلق ، متوازن ، مرتب و منظم. |
Well disposed |
خوش حالت ، مهربان ، سركيف ، سرحال. |
Well done |
افرين ، خوب انجام شده ، خوب پخته. |
Well favored |
زيبا، خوشگل ، خوش ظاهر، خوش تركيب. |
Well fixed |
ثروتمند، دارا، پولدار، خوب تثبيت شده. |
Well found |
(founded well) كاملا مجهز، مجهز بوسايل كامل ، مستحكم |
Well founded |
(found well) كاملا مجهز، مجهز بوسايل كامل ، مستحكم. |
Well groomed |
مرتب ، خوب ، مواظبت شده ، مهتري شده. |
Well grounded |
داراي پايه محكم ، بر پايه يااساس صحيح. |
Well handled |
بطرز خوبي مورد عمل قرار گرفته. |
Well heeled |
پولدار، ثروتمند، دارا. |
Well known |
نيكنام ، خوشنام ، معروف ، مشهور، واضح ، پيش پاافتاده. |
Well meaning |
خوش نيت ، ناشي از قصد خوب. |
Well nigh |
تقريبا، در حدود، قريبا. |
Well off |
ثروتمند، خوب ، مفيد، جذاب ، جالب ، داراي زندگي اسوده. |
Well ordered |
بنحو اكمل انجام يافته ، مرتب و منظم. |
Well read |
اهل مطالعه و تحقيق (غالبا با in) با اطلا ع. |
Well set |
محكم ، كيپ ، جمع و جور. |
Well spoken |
خوش صحبت ، داراي تلفظ خوب ، خوش كلا م. |
Well thought of |
نيكنام ، مشهور، معتبر، به نيكنامي يادشده. |
Well timbered |
با الوار محكم و استوار شده. |
Well timed |
بموقع ، بجا، بمورد، بهنگام ، در وقت مناسب. |
Well to do |
ثروتمند. |
Well wisher |
(wishing well)ادم نيكخواه ، خير خواه. |
Well wishing |
(wisher well)ادم نيكخواه ، خير خواه. |
Well worn |
مستعمل ، زياد كار كرده ، كهنه ، مبتذل ، پيش پا افتاده ، معمولي. |
Wellaway |
سوگواري ، عزاداري ، ماتم ، زاري ، افسوس. |
Wellbeing |
تندرستي ، سلا متي و خوشي ، خوشبختي ، نيك بود. |
Wellborn |
نيكزاده ، اصيل ، نجيب زاده ، داراي خصوصيات نجابت. |
Wellhead |
سرچاه نفت ، سرچشمه ، منبع ، چشمه ، سر ديوار. |
Wellington |
چكمه دهان گشاد، نوعي بازي گنجفه. |
Wellness |
خوبي ، نيكي ، حسن. |
Wellspring |
سر چشمه ، منبع. |
well adjusted |
به خوبي تنظيم شده |
well being |
خوب بودن |
well defined |
به خوبي تعريف شده |
well digger |
حفار چاه |
well-being |
تندرستي |
well-paid |
خوش پرداخت - حقوق خوب |
well-rounded |
گرد |