Farsi Dictionary

Wax

موم ، مومي شكل ، شمع مومي ، رشد كردن ، زياد شدن ، (درموردماه)رو به بدر رفتن ، استحاله يافتن.

Wax bean

(گ.ش.) لوبيا چيتي.

Wax paper

(paper waxed) كاغذ مومي.

Waxed paper

(paper wax) كاغذ مومي.

Waxen

مومي ، ساخته شده از موم ، مومي شكل.

Waxer

موم كار، كسيكه موم مالي ميكند.

Waxiness

حالت مومي ، نرمي.

Waxing

موم مالي ، صفحه ضبط صوت.

Waxwork

پيكر مومي ، مجسمه سازي از موم.

Waxy

مومي ، پراز موم ، (ز.ع) عصباني ، خشمگين.

Keyword

Criteria