Farsi Dictionary

Wave

موج ، خيزاب ، فر موي سر، دست تكان دادن ، موجي بودن ، موج زدن.

Wave band

دسته امواج راديو.

Wave front

جبهه امواج راديويي.

Wavelength

طول موج.

Waveless

ارام ، ساكن ، بي موج.

Wavelike

موجي ، شبيه موج.

Waver

متزلزل شدن ، فتور پيدا كردن ، دو دل بودن ، ترديد پيدا كردن ، تبصره قانون ، نوسان كردن.

Waverer

متزلزل كننده.

Waveringly

با تزلزل ، با ترديد.

Wavery

متزلزل ، مردد، دو دل.

waved

دست تکان داد

waveform

شکل موج

wavering

مردد - متزلزل

Waves

امواج

Keyword

Criteria