Farsi Dictionary

Water

اب ، ابگونه ، پيشاب ، مايع ، اب دادن.

Water boy

بچه سقا.

Water buffalo

(ج.ش.) گاو ميش اهلي شده اسيايي.

Water chestnut

(گ.ش.) خس سه كله(natans trapa).

Water cure

(طب) اب درمان ، علا ج بااب ، معالجه بااب.

Water dog

(ج.ش.) سگ ابي ، شناگر ماهر.

Water fast

رنگ نرو (با اب)، غير قابل پاك شدن بوسيله اب ، پارچه شورنرو.

Water heater

ظرف ابگرم كن ، ابگرم كن.

Water hemlock

(گ.ش.) شوكران ابي.

Water hole

سوراخ يا شكاف طبيعي رودخانه خشك شده كه مقداري اب دران باشد، چاله اب.

Water hyacinth

(گ.ش.) سنبل ابي ، وردالنيل.

Water lily

(گ.ش.) نيلوفر ابي.

Water main

شاه لوله اب ، لوله هادي اب.

Water meter

كنتور اب ، اب سنج.

Water mill

اسياب ابي ، اسياب.

Water moccasin

(ج.ش.) مار سمي ابزي جنوب امريكا.

Water nymph

حوري دريايي ، الهه دريايي.

Water pipe

لوله اب ، تنبوشه ، لوله مخصوص لوله كشي اب.

Water polo

بازي فوتبال ابي ، واترپلو.

Water repellent

دافع اب ، پس زننده اب.

Water resistant

مقاوم در برابر اب (ولي نه رطوبت ناپذير كامل).

Water ski

اسكي ابي.

Water snake

(ج.ش.) مار ابي (natrix).

Water soak

در اب صابون زدن ، در اب خيساندن.

Water supply

منبع اب ، ذخيره اب.

Water system

رودخانه و شعبات ان ، ذخيره اب ، منبع اب ، سيستم ابياري.

Water table

سطح ايستاي ، سطح ابهاي زير زمين.

Water tower

تانك اب ، برج مخزن اب.

Waterborne

اب اورده ، حمل شده بوسيله اب ، اب برد.

Watercloset

(.C.W) ابريز، مستراح ، مبال.

Watercolor

اب رنگ ، بنگاب ، نقاشي ابرنگ.

Watercress

(گ.ش.) شاهي ابي ، اب تره ، رنگ شاهي ابي.

Waterer

نوشابه نوش ، اشامنده.

Waterfall

ابشار.

Waterfowl

(ج.ش.) مرغ ابزي ، واق ، واك.

Waterfront

اب كنار، اب نما، پيشرفتگي خشكي در اب ، اسكله.

Watering place

ابشخور، استخر، اب انبار، مخزن ، محل چشمه اب معدني.

Waterish

چيز ابكي ، هر چيزي شبيه اب.

Waterless

بي اب.

Waterlevel

ترازابي ، ترازاب ، سطح اب.

Waterline

اب خط، خط بر خورد اب با كشتي ، خط بار گيري كشتي ، خط ميزان و تراز كشتي باسطح اب.

Waterlog

غير قابل استفاده شدن (كشتي وغيره) در اثر چكه و نفوذ اب ، از اب خيس شدن.

Waterlogged

پراب ، سنگين ، خيس در اب ، از اب اشباع.

Waterman

كسي كه نزديك اب يا در اب كار ميكند.

Watermanship

اب بازي ، قايقراني.

Watermark

تعيين ميزان مد اب ، علا مت چاپ سفيد در متن كاغذ سفيد، چاپ سفيد يا سايه دار كردن.

Watermelon

(گ.ش.) هندوانه (vulgaris citrullus).

Waterpower

نيروي ابي.

Waterproof

پاد اب ، دافع اب ، عايق اب ، ضد اب.

Waterscape

اب دريا، منظره اب دريا.

Watershed

اب پخشان ، منطقه اي كه اب دريا يا رودخانه را پخش و تقسيم ميكند.

Waterside

كنار دريا، متعلق به كناردريا، ساحل.

Waterspout

لوله يا وسيله اي كه از ان اب فوران ميكند، فواره ، ناودان ، گرداب ، گردباد دريايي.

Watertight

مانع دخول اب ، كيپ ، مجراي تنگ.

Watervapor

بخاراب.

Waterway

ابراه ، مسير ابي ، راه ابي ، مسيردريايي و رودخانه اي.

Waterweed

(گ.ش.) گياه ابزي.

Waterwheel

چرخ چاه ، دولا ب ، چرخ ابگرد.

Waterworks

دستگاه اب رسان ، فواره ، اب بند.

Waterworn

شسته شده و صيقلي در اثر اب ، اب شسته.

Watery

ابي ، ابدار، اشكبار، پر اب ، ابكي ، رقيق.

water intake

مصرف آب

water tank

مخزن آب

Keyword

Criteria