Farsi Dictionary

Watch

پاييدن ، ديدبان ، پاسداري ، كشيك ، مدت كشيك ، ساعت جيبي و مچي ، ساعت ، مراقبت كردن ، مواظب بودن ، بر كسي نظارت كردن ، پاسداري كردن.

Watch fire

اتشي كه پاسدار يا نگهبان روشن ميكند.

Watch out

مراقب بودن ، مواظب.

Watchband

بند ساعت.

Watchcase

قاب ساعت ، جعبه ساعت.

Watchdog

سگ نگهبان ، سگ پاسبان ، نگهبان ، نگهباني دادن ، نگهبان بودن.

Watcher

كسيكه پاسداري و نظارت ميكند، مراقب.

Watcheye

سفيدي چشم ، چشم خيره و سفيد، سگ چشم سفيد.

Watchful

(watchfulness) مواظب ، مراقب ، پاسدار، بي خواب ، دقيق ، هشياري ، مراقبت.

Watchfulness

(watchful) مواظب ، مراقب ، پاسدار، بي خواب ، دقيق ، هشياري ، مراقبت.

Watchmaker

ساعت ساز.

Watchman

مواظب ، نگهبان ، پاسدار، مراقب.

Watchtower

ديدبانگاه ، برج مراقبت ، برج نگهباني ، برج ديدباني.

Watchword

اسم شب ، شعار حزبي ، شعار حزب ، كلمه رمزي.

watch for

براي تماشا

watch it

تماشاي آن

watching

تماشا

Keyword

Criteria