Farsi Dictionary

Wash

شستن ، شستشو دادن ، پاك كردن ، شستشو، غسل ، رختشويي.

Wash and wear

بشور و بپوش (يعني اتو كردن لا زم ندارد).

Wash out

شستشو كردن ، كثافات را پاك كردن ، از پا دراوردن ، از بين بردن ، محو كردن ، شستشو، ضرر، زيان ، شكست ، مردود.

Wash up

دست و رو شستن ، از پاافتادن.

Washable

شستني ، قابل شستشو.

Washbasin

(washbowl) لگن دستشويي.

Washbowl

(washbasin) لگن دستشويي.

Washcloth

كيسه حمام ، ليف حمام.

Washed out

خسته ، از كارافتاده ، شسته شده و ساييده شده.

Washed up

بكلي تحليل رفته ، محو شده ، دلسرد.

Washer

شستشو كننده ، رختشوي ، واشر.

Washerwoman

زن رختشوي خانوادگي.

Washhouse

رختشوخانه.

Washroom

حمام ، محل دستشويي ، اتاقك توالت.

Washstand

دستشويي.

Washtub

طشت لباسشويي.

Washy

ابكي ، رقيق ، اب زيپو، كمرنگ ، سست.

washing

شست و شو

washing machine

ماشين لباسشويي

washing up liquid

مايع شستشو

washing-up liquid

مايع شستشو

Keyword

Criteria