Farsi Dictionary

Warrant

سند عندالمطالبه ، گواهي كردن ، تضمين كردن ، گواهي ، حكم

Warrantable

قابل گواهي ، داراي ارزش براي شهادت.

Warrantee

(حق.) متعهدله ، مضمون له.

Warranter

گواه ، شاهد، ضامن ، متعهد.

Warrantor

(حق.) متعهد، تعهد كننده ، ضامن ، كفيل.

Warranty

پابندان ، گارانتي ، ضمانت ، امر مورد تعهد يا تضمين ، تضمين ، تعهد.

Warranting 

ضمانت

Keyword

Criteria