تار (در مقابل پود)، ريسمان ، پيچ و تاب ، تاب دار كردن ، منحرف كردن ، تاب برداشتن.
تار و پود، (مج.) پايه و اساس ، بنيان.
تنگنا، مسير جنگي.
تار پيچ.
هواپيماي جنگي.
Keyword
Criteria Exact word Starts with Contains