Farsi Dictionary

Visit

ديدن كردن از، ملا قات كردن ، زيارت كردن ، عيادت كردن ، سركشي كردن ، ديد و بازديد كردن ، ملا قات ، عيادت ، بازديد، ديدار.

Visitable

ديدار پذير، ديدني.

Visitant

ديدار گر، ملا قات كننده ، مهاجر، زاءر، سياح ، سيار.

Visitation

(visitational) سركشي ، عيادت ، ديدار، مهاجرت موسمي.

Visitational

(visitation) سركشي ، عيادت ، ديدار، مهاجرت موسمي.

Visitator

مهمان ، بازرس ، سياح ، توريست ، گشتگر.

Visitatorial

عيادتي ، بازديدي ، وابسته به يا داراي اختيار بازرسي.

Visiter

(visitor) ديدار گر، ديدن كننده ، مهمان ، عيادت كننده

Visitig nurse

پرستار سيار.

Visiting teacher

معلم سرخانه.

Visitor

(visiter) ديدارگر، ديدن كننده ، مهمان ، عيادت كننده.

visiting

ديدن

visitors

بازديدکنندگان

Keyword

Criteria