Visit |
ديدن كردن از، ملا قات كردن ، زيارت كردن ، عيادت كردن ، سركشي كردن ، ديد و بازديد كردن ، ملا قات ، عيادت ، بازديد، ديدار. |
Visitable |
ديدار پذير، ديدني. |
Visitant |
ديدار گر، ملا قات كننده ، مهاجر، زاءر، سياح ، سيار. |
Visitation |
(visitational) سركشي ، عيادت ، ديدار، مهاجرت موسمي. |
Visitational |
(visitation) سركشي ، عيادت ، ديدار، مهاجرت موسمي. |
Visitator |
مهمان ، بازرس ، سياح ، توريست ، گشتگر. |
Visitatorial |
عيادتي ، بازديدي ، وابسته به يا داراي اختيار بازرسي. |
Visiter |
(visitor) ديدار گر، ديدن كننده ، مهمان ، عيادت كننده |
Visitig nurse |
پرستار سيار. |
Visiting teacher |
معلم سرخانه. |
Visitor |
(visiter) ديدارگر، ديدن كننده ، مهمان ، عيادت كننده. |
visiting |
ديدن |
visitors |
بازديدکنندگان |