Farsi Dictionary

Vigilant

مراقب ، هوشيار، گوش بزنگ ، بيدار، حساس.

Vigilante

پارتيزان يا متعصب سياسي يا مذهبي.

Vigilantism

بيداري ، پيروي از اصول جمعيت هاي مذهبي.

Keyword

Criteria