Farsi Dictionary

Vigil

شب زنده داري ، احيا، دعاي شب.

Vigilance

مراقبت ، مواظبت ، شب زنده داري ، كشيك ، امادگي ، چالا كي ، احتياط، گوش بزنگي.

Vigilant

مراقب ، هوشيار، گوش بزنگ ، بيدار، حساس.

Vigilante

پارتيزان يا متعصب سياسي يا مذهبي.

Vigilantism

بيداري ، پيروي از اصول جمعيت هاي مذهبي.

Keyword

Criteria