Vigil |
شب زنده داري ، احيا، دعاي شب. |
Vigilance |
مراقبت ، مواظبت ، شب زنده داري ، كشيك ، امادگي ، چالا كي ، احتياط، گوش بزنگي. |
Vigilant |
مراقب ، هوشيار، گوش بزنگ ، بيدار، حساس. |
Vigilante |
پارتيزان يا متعصب سياسي يا مذهبي. |
Vigilantism |
بيداري ، پيروي از اصول جمعيت هاي مذهبي. |