Farsi Dictionary

Via

(م.م.) از راه ، از طريق ، ميان راه ، توسط، بوسيله.

Viability

قابليت زيستن ، زيست پذيري.

Viable

زنده ماندني ، زيست پذير، ماندني ، قابل دوام ، مناسب رشد و ترقي.

Viaduct

پل راه اهن (كه معمولا از روي راه ميگذرد)، پل بتون ارمه روي دره.

Vial

شيشه كوچك دارو، امپول.

Viand

غذا، خواربار، خوراك ، ماكولا ت ، گوشت.

Viaticum

توشه و خواربار سفر، پول جيب.

Viator

مسافر، رهگذر، عابر، رهرو.

viable solution

راه حل مناسب

viaducts

پل

Keyword

Criteria