Farsi Dictionary

Vas

(تش.- ز.ش.) رگ ، لوله ، معبر، مجرا، وعاء.

Vas deferens

(تش.) لوله خروجي بيضه ، لوله مني ، وعاء دافعه.

Vascular

اوندي ، وعايي ، مجرادار، رگ دار، سرحال.

Vascular tissue

(گ.ش.) بافت اوندي ، بافت هادي.

Vascularity

حالت اوندي ، حالت عروقي.

Vase

ظرف ، گلدان ، گلدان نقره و غيره.

Vasectomy

(طب) عمل جراحي و برداشتن مجراي ناقل مني براي عقيم كردن.

Vaseline

(petrolatum=) وازلين.

Vasiform

اوندي ، اوندوار.

Vasodilatation

(تش.) اتساع عروق ، گشاد سازي عروق.

Vasomotor

(تش.)اعصاب تنگ كننده و گشاد كننده رگها، اعصاب محرك رگها، كنترل كننده رگها.

Vassal

(حق. - قديم انگليس) خراجگزار، هم بيعت بالرد، تبعه ، بنده ، غلا م ، رعيت.

Vassalage

بندگي ، رعيتي ، تبعيت ، وابستگي ، بيعت ، تيول.

Vast

پهناور، وسيع ، بزرگ ، زياد، عظيم ، بيكران.

Vastitude

(vastity، vastness) پهناوري ، وسعت ، عظمت ، بزرگي.

Vastity

(vastitude، vastness) پهناوري ، وسعت ، عظمت ، بزرگي.

Vastness

(vastity، vastitude) پهناوري ، وسعت ، عظمت ، بزرگي.

Vasty

بزرگ ، وسيع ، انبوه ، پهناور.

vastly

بسيار

Keyword

Criteria