Trig |
قابل اعتماد، وفادار، فعال ، سرحال ، منبسط، تر وتميز،دويدن ، چهار نعل رفتن ، شيك ، خود ارا، خط شروع مسابقه ، خندق ، از حركت بازداشتن (مثل چرخ ماشين)، علا مت گذاشتن. |
Trigeminal neuralgia |
نورالژي عصب سه قلو، درد عصب سه قلو. |
Trigger |
ماشه اسلحه ، گيره ، سنگ زير چرخ ، چرخ نگهدار، ماشه (چيزي را) كشيدن. |
Trigger |
ماشه ، رها كردن ، راه انداختن. |
Trigger circuit |
مدار رها ساز. |
Trigger happy |
عاجز از كنترل خود در اثر شادي ، دست به هفت تير. |
Trigger tube |
لا مپ رها ساز. |
Triggerfish |
(ج.ش.) ماهيان رنگارنگ داراي بدن ضخيم. |
Triggering |
رهاسازي ، راه اندازي. |
Triggerman |
ماشه كش ، ادمكش سريع العمل درميان جماعت اوباش. |
Triglyphic |
وابسته به تزءينات برجسته سه ترك. |
Trigon |
مثلث سه گوش ، گروه سه صورتي ، (نج.) سه حالتي ، ستاره سه تايي ، اجتماع سه ستاره باهم. |
Trigonometric |
(ر.) مثلثاتي ، وابسته به مثلثات. |
Trigonometric |
مثلثاتي. |
Trigonometry |
مثلثات. |
Trigonometry |
(هن.) مثلثات. |
Trigonous |
داراي سه زاويه ، سه زاويه اي ، چليپايي ، مثلث. |
Trigraph |
سه حرفي كه مجموعا نمايشگر يك صوت باشد، سه حرف متحد التلفظ. |
triggers |
محرک |
triglycerides |
تري گليسيريد |