Farsi Dictionary

Trig

قابل اعتماد، وفادار، فعال ، سرحال ، منبسط، تر وتميز،دويدن ، چهار نعل رفتن ، شيك ، خود ارا، خط شروع مسابقه ، خندق ، از حركت بازداشتن (مثل چرخ ماشين)، علا مت گذاشتن.

Trigeminal neuralgia

نورالژي عصب سه قلو، درد عصب سه قلو.

Trigger

ماشه اسلحه ، گيره ، سنگ زير چرخ ، چرخ نگهدار، ماشه (چيزي را) كشيدن.

Trigger

ماشه ، رها كردن ، راه انداختن.

Trigger circuit

مدار رها ساز.

Trigger happy

عاجز از كنترل خود در اثر شادي ، دست به هفت تير.

Trigger tube

لا مپ رها ساز.

Triggerfish

(ج.ش.) ماهيان رنگارنگ داراي بدن ضخيم.

Triggering

رهاسازي ، راه اندازي.

Triggerman

ماشه كش ، ادمكش سريع العمل درميان جماعت اوباش.

Triglyphic

وابسته به تزءينات برجسته سه ترك.

Trigon

مثلث سه گوش ، گروه سه صورتي ، (نج.) سه حالتي ، ستاره سه تايي ، اجتماع سه ستاره باهم.

Trigonometric

(ر.) مثلثاتي ، وابسته به مثلثات.

Trigonometric

مثلثاتي.

Trigonometry

مثلثات.

Trigonometry

(هن.) مثلثات.

Trigonous

داراي سه زاويه ، سه زاويه اي ، چليپايي ، مثلث.

Trigraph

سه حرفي كه مجموعا نمايشگر يك صوت باشد، سه حرف متحد التلفظ.

triggers

محرک

triglycerides

تري گليسيريد

Keyword

Criteria