Farsi Dictionary

Thor

(نج.) برج ثور، گاو.

Thoracic

صدري ، وابسته به قفسه سينه.

Thoracic duct

(تش.) مجراي سينه ، مجراي صدري.

Thoracotomy

عمل جراحي شكافتن جدار سينه.

Thorax

سينه ، صدر، قفسه سينه.

Thorn

خار، تيغ ، سرتيز، موجب ناراحتي ، تيغ دار كردن.

Thorn apple

(گ.ش.) تاتوره خاردار.

Thornback

(ج.ش.) ماهي پهن چهارگوش خاردار.

Thornbush

(گ.ش.) بوته خاردار، بوته خار، تمشك جنگلي.

Thornless

بي خار.

Thornlike

خارمانند.

Thorny

تيغستان ، خاردار، تيغ تيغي ، خار مانند.

Thoro

(thorough=) (امر.) كامل ، تمام ، تمام وكمال.

Thorough

از اول تا اخر، بطور كامل ، كامل ، تمام.

Thorough paced

دقيق گام ، خوش روش ، بهمه جور قدم تربيت شده(اسب)، قابل ، حسابي.

Thoroughbrace

تسمه چرمي متصل كننده بدنه كالسكه به فنر.

Thoroughbred

اصيل ، خوش جنس ، باتجربه ، كارديده.

Thoroughfare

راه عبور، شارع عام ، شاهراه ، معبر.

Thoroughgoing

بسيار دقيق ، تمام وكمال.

thoroughly

به طور کامل

thoroughness

نظم و دقت

Keyword

Criteria