Farsi Dictionary

The

حرف تعريف براي چيز يا شخص معيني.

The dansant

ته دانسان ، مجلس چاي ورقص عصرانه.

The hague

جزيره هاييتي.

Theater

(theatre) تلاتر، تماشاخانه ، بازيگر خانه ، تالا ر سخنراني.

Theater in the round

تماشاخانه داراي صحنه مدور.

Theatergoer

شخصي كه مكرر به تلاتر ميرود، تماشاخانه رو.

Theatre

(theater) تلاتر، تماشاخانه ، بازيگر خانه ، تالا ر سخنراني.

Theatrical

وابسته به تماشاخانه ، تلاتري ، در خور تماشا.

Theatricalism

تماشاخانه گرايي ، پيروي از روش تماشاخانه ، تماشاخانه مسلكي.

Theatricalize

تماشاخانه اي كردن ، بصورت تاتر در اوردن ، بروي صحنه اوردن.

Theatrics

فن نمايش وتاتر.

Theca

(گ.ش. - ج.ش.) پوشش ، كپسول ، كيسه ، غلا ف.

Thecal

(thecate) داراي پوشش كپسول دار، غلا ف دار.

Thecate

(thecal) داراي پوشش كپسول دار، غلا ف دار.

Thee

تورا، ترا، بتو.

Theft

دزدي ، سرقت.

Thegn

(thane) (حق.قديم انگليس) خان ، تيولدار ازاده.

Thein

(theine) (ش.) تلين كه درچاي يافت ميشود.

Theine

(thein) (ش.) تلين كه درچاي يافت ميشود.

Their

شان ، خودشان ، مال ايشان ، مال انها.

Theism

اعتقاد بخدا، خدا شناسي ، توحيد، يزدان گرايي.

Theist

يزدان گراي ، معتقد بخدا، خدا شناس ، موحد، خدا پرست.

Theistic

يزدان گرايانه ، خدا پرستانه.

Them

ايشان را، بايشان ، بانها.

Thematic

فرهشتي ، ريشه اي ، مربوط بموضوع ، موضوعي ، مطلبي ، مقاله اي.

Theme

موضوع ، مطلب ، مقاله ، فرهشت ، انشاء ، ريشه ، زمينه ، مدار، نت ، شاهد.

Theme song

(مو.) ملودي يا قطعه موسيقي تكرار شونده ، قطعه تكراري.

Themselves

خودشان ، خودشانرا.

Then

سپس ، پس (از ان)، بعد، انگاه ، دران هنگام ، در انوقت ، انوقتي ، متعلق بان زمان.

Thenar

(تش.) (وابسته به) كف دست يا كف پا، برامدگي كف دست.

Thence

از انجا، از ان زمان ، پس از ان ، از ان جهت ، ديگر.

Thenceforth

از ان پس ، سپس.

Thenceforward

از ان پس ، از انجا ببعد، از ان وقت.

Theocentric

متوجه بخدا، خدا گراي ، خدا دوست ، خدا مركز.

Theocentricity

(theocentrism) توجه بخدا، خدا دوستي.

Theocentrism

(theocentricity) توجه بخدا، خدا دوستي.

Theocracy

يزدان سالا ري ، حكومت خدا، حكومت روحانيون.

Theocrat

خداوند كشور، طرفدار يزدان سالا ري.

Theocratic

مربوط بحكومت خدايي ، مربوط به خدا سالا ري.

Theodicy

اعتقاد بعدالت خدايي.

Theodolite

تلودوليت ، دوربين مهندسي ، زاويه سنج طول ياب.

Theogonic

وابسته به مطالعه وشناسايي اجداد واعقاب خدايان.

Theogony

نسب نامه خدايان ، مطالعه وشناسايي اجداد واعقاب خدايان.

Theolog

(theologue) متخصص الهيات ، دانشمند علم دين ، طلبه علوم ديني.

Theologian

متخصص الهيات ، حكيم الهي ، خداشناس.

Theological

وابسته بعلوم الهي.

Theologize

درعلم الهيات بحث كردن.

Theologue

(theolog) متخصص الهيات ، دانشمند علم دين ، طلبه علوم ديني.

Theology

يزدان شناسي ، علم دين ، الهيات ، حكمت الهي ، خدا شناسي

Theonomous

توسط خدا حكومت واداره شده.

Theonomy

حكومت خدايي ، كشوري كه خدا پادشاه ان باشد.

Theophanic

وابسته به تجلي خدا به انسان.

Theophany

تجلي خدا به انسان ، ظهور خدا به انسان.

Theorem

قضيه ، برهان ، مسلله ، قاعده ، نكره.

Theorem

قضيه.

Theorematic

برهاني ، متضمن برهان ، قضيه اي ، مبني بر قاعده.

Theoretical

نظري.

Theoretician

(theorist=) نگرشگر، ويژه گر در تلوري.

Theorist

متخصص علوم نظري ، نگرشگر، طرفدار استدلا ل نظري.

Theorization

نگرشگري ، تحقيقات نظري ، استدلا ل نظري.

Theorize

نگرشگري كردن ، استدلا ل نظري كردن ، تحقيقات نظري كردن ، فرضيه بوجود اوردن ، فرضيه اي بنياد نهادن.

Theorizer

نگرشگر، تلوري باف.

Theory

اصول نظري ، علم نظري ، اصل كلي ، فرض علمي ، تحقيقات نظري ، نگرش ، نظريه.

Theory

نظريه ، نگره ، فرضيه.

Theosophical

وابسته به عرفان ، عرفاني.

Theosophist

عارف ، اهل عرفان.

Theosophy

عرفان ، خدا شناسي ، حكمت الهي.

Therapeusis

(therapeutics=) مبحث تداوي ، درمان شناسي.

Therapeutic

درماني ، وابسته به درمان شناسي ، معالج.

Therapeutist

(therapist) (طب) متخصص درمان شناسي ، درمان شناس.

Therapist

(therapeutist) (طب) متخصص درمان شناسي ، درمان شناس.

Therapy

(طب) درمان ، معالجه ، مداوا، تداوي.

There

انجا، درانجا، به انجا، بدانجا، در اين جا، دراين موضوع ، انجا، ان مكان.

Thereabout

دران حدود، درهمان نزديكي ، تقريبا.

Thereafter

پس از ان ، از ان پس ، بعد از ان ، بعدها.

Thereat

از ان بابت ، در انجا.

Thereby

بدان وسيله ، از ان راه ، بموجب ان در نتيجه.

Therefore

براي ان (منظور)، از اينرو، بنابر اين ، بدليل ان ، سپس.

Therefrom

از ان ، ازانجا، ناشي از ان.

Therein

دران ، درانجا، از ان بابت ، از ان حيث.

Thereinafter

پيرو ان ، بدنبال ان ، درتعقيب ان ، بعدا.

Thereinto

درداخل ان در جزء ان ، در ضمن ان.

Thereon

بر ان ، بر اين ، روي ان ، درانجا.

Thereto

بان ، بدان ، بعلا وه.

Theretofore

تا انزمان ، پيس از انوقت.

Thereunder

در زير ان ، بموجب ان ، در ذيل ان.

Thereunto

بان ، بدان ، بضميميه ان ، پيوسته به ان.

Thereupon

درنتيجه ، بنابراين ، بيدرنگ ، پس از ان.

Therewith

باان (نامه يا قرارداد)، به پيوست ، دران هنگام ، بدانوسيله ، بيدرنگ ، فورا، درنتيجه ان ، از ان بابت ، علا وه بر اين ، بعلا وه.

Theriac

ترياق ، معجون ، پادزهر، شيره قند، ترياقي.

Therm

كالري كوچك ، معادل هزار كالري بزرگ ، واحد گرما، حمام ، داغ ، حمام عمومي ، گرما.

Thermae

چشمه اب گرم ، حمام اب گرم.

Thermal

دمايي ، گرمايي ، حرارتي ، گرم.

Thermal

گرمايي ، حرارتي.

Thermal spring

چشمه اب گرم.

Thermic

گرمايي ، وابسته بگرما، حرارتي.

Thermionic tube

لوله الكتروني كه دران الكترون بوسيله حرارت دادن به الكترود منتشر ميشود، لوله گرمايوني.

Thermistor

رزيستور برقي ، الت مقاوم در مقابل برق.

Thermistor

مقاومت گرمايي.

Thermocoagulation

(درجراحي) دلمه شدن نسوج در اثر حرارت.

the milky way

کهکشان راه شيري

the one

يک

the pilgrims

زايران

the rest

بقيه

theoretic

نظري

thereof

آن

Keyword

Criteria