Farsi Dictionary

Taw

زاغ زدن به پوست ، دباغي كردن ، سفت كردن ، تيله بازي كردن ، تيله ، مهره بازي.

Tawdry

زرق وبرق دار، جلف ، مزخرف.

Tawie

رام شدني ، نرم ، سست مهار.

Tawny

گندم گون ، سبزه ، اسمر، تيره ، زرد مايل بقهوه اي.

Tawpie

زن احمق وشلخته.

Taws

تازيانه چرمي ، شلا ق زدن.

Keyword

Criteria