Farsi Dictionary

Take

گرفتن ، ستاندن ، لمس كردن ، بردن ، برداشتن ، خوردن ، پنداشتن.

Take down

پياده كردن ، خراب كردن.

Takeoff

برخاستن.

take a risk

ريسک پذيري

take account

به حساب

take along

به همراه

take care

مراقبت

take care of

مراقبت از

take control

کنترل

take faith

ايمان

take into account

حساب کردن

take off

پرواز - بلند شدن از فرودگاه

take over

بدست گرفتن کنترل يک شرکت - به عهده گرفتن

take pains

درد کشيدن

take part

مشارکت - سهيم شدن

take picture

تصوير گرفتن - عکس گرفتن

take serious

جدي گرفتن

take step

گام

take stock

سهام گرفتن

take up

اشغال کردن - برداشتن - دردست گرفتن

takeaway

غذاي آماده

taken

گرفته شده - اشغال شده

takeover

تصاحب

takes

طول ميکشد

Keyword

Criteria