Farsi Dictionary

Start

شروع كردن ، عازم شدن ، عزيمت كردن ، از جا پريدن ، رم كردن ، شروع ، اغاز، مبداء ، مقدمه ، ابتدا، فرصت ، فرجه.

Start

شروع ، اغاز، اغازيدن ، دايركردن ، عازم شدن.

Start bit

ذره ء اغاز نما.

Start element

عنصر شروع.

Start key

كليد شروع.

Start signal

علا مت شروع.

Start stop system

سيستم قطع و وصلي.

Starter

شروع كننده.

Startle

از جا پراندن ، تكان دادن ، رم دادن ، رمانيدن ، وحشت زده شدن ، جهش ، پرش ، وحشت زدگي.

Startled

مبهوت

starts with

شروع ميشود با

Keyword

Criteria