Farsi Dictionary

Stab

خنجر زدن ، زخم زدن ، سوراخ كردن ، زخم چاقو، تير كشيدن

Stabber

خنجر زن ، سخمه زن ، زخمي كه تير ميكشد.

Stabile

مستقر وپايدار، بدون حركت ، بي حركت ، مقاوم در برابر گرما.

Stability

(stableness) استواري ، استحكام ، ثبات ، پايداري.

Stability

پايايي ، پايداري.

Stabilization

پاياسازي ، تثبيت.

Stabilization

پابرجاسازي ، تثبيت ، استواري ، ايجاد موازنه ، تحكيم.

Stabilize

تثبيت كردن ، بحالت موازنه دراوردن ، پابرجا شدن يا كردن ، استوار كردن ، ثابت شدن.

Stabilize

پاياساختن ، تثبيت كردن.

Stabilizer

پاياساز، تثبيت كننده.

Stabilizer

متعادل كننده ، استوار كننده ، (در كشتي وهواپيما وغيره) وسيله اي كه از نوسانات وتكان جلوگيري ميكند.

Stable

استوار، محكم ، پابرجا، ثابت ، باثبات ، مداوم ، محك كردن ، ثابت كردن ، استوارشدن ، طويله ، اصطبل ، در طويله بستن ، جا دادن.

Stable

پايا، پايدار.

Stable state

حالت پايا.

Stableness

(stability) استواري ، استحكام ، ثبات ، پايداري.

Stabler

اصطبل دار، مهتر.

Stabbed

خنجر زدن - زخم زدن

stabbing

چاقوکشي - حمله با سلاح سرد

stabilized

تثبيت

stablishing

برقراري

Keyword

Criteria