Stab |
خنجر زدن ، زخم زدن ، سوراخ كردن ، زخم چاقو، تير كشيدن |
Stabber |
خنجر زن ، سخمه زن ، زخمي كه تير ميكشد. |
Stabile |
مستقر وپايدار، بدون حركت ، بي حركت ، مقاوم در برابر گرما. |
Stability |
(stableness) استواري ، استحكام ، ثبات ، پايداري. |
Stability |
پايايي ، پايداري. |
Stabilization |
پاياسازي ، تثبيت. |
Stabilization |
پابرجاسازي ، تثبيت ، استواري ، ايجاد موازنه ، تحكيم. |
Stabilize |
تثبيت كردن ، بحالت موازنه دراوردن ، پابرجا شدن يا كردن ، استوار كردن ، ثابت شدن. |
Stabilize |
پاياساختن ، تثبيت كردن. |
Stabilizer |
پاياساز، تثبيت كننده. |
Stabilizer |
متعادل كننده ، استوار كننده ، (در كشتي وهواپيما وغيره) وسيله اي كه از نوسانات وتكان جلوگيري ميكند. |
Stable |
استوار، محكم ، پابرجا، ثابت ، باثبات ، مداوم ، محك كردن ، ثابت كردن ، استوارشدن ، طويله ، اصطبل ، در طويله بستن ، جا دادن. |
Stable |
پايا، پايدار. |
Stable state |
حالت پايا. |
Stableness |
(stability) استواري ، استحكام ، ثبات ، پايداري. |
Stabler |
اصطبل دار، مهتر. |
Stabbed |
خنجر زدن - زخم زدن |
stabbing |
چاقوکشي - حمله با سلاح سرد |
stabilized |
تثبيت |
stablishing |
برقراري |