Farsi Dictionary

Sop

غذاي مايع ، ابگوشت ، تريد، شير، خيس ، خيساندن ، جذب كردن.

Sophism

سفسطه ، مغالطه.

Sophist

سوفسطايي ، مغالطه كن ، زبان باز، سفسطه باز.

Sophisticate

خبره وپيشرفته كردن ، سفسطه كردن ، رنگ واب فريبنده زدن به ، از اصالت وسادگي انداختن ، فريبنده.

Sophisticated

خبره وماهر، مشگل وپيچيده ، درسطح بالا ، مصنوعي ، غير طبيعي ، تصنعي ، سوفسطايي.

Sophistication

سفسطه ، دلفريبي ، اغوا، تحريف ، مهارت ، كمال.

Sophistry

سفسطه ، مغالطه ، زبان بازي ، برهان تراشي ، فريب.

Sophomore

(امر.) دانشجوي سال دوم.

Sophomoric

نارس ، كم عمق.

Sophy

(suf) پسوندي بمعني 'دانش 'و 'شناسي '، صوفي ، (م.م.) شخص عاقل ، با خرد، دانا.

Sopite

(ك.) خواب كردن ، ارام كردن ، خنثي كردن.

Sopor

خواب عميق ، كرختي ، گيجي.

Soporiferous

داراي اثر خواب اور، كرخت كننده ، تنبل.

Soporific

خواب الود، كرخت ، داروي خواب اور.

Sopping

بسيار، شديد، كاملا.

Soppy

خيس ، مرطوب ، خيلي خيس ولغزنده.

Soprano

(مو.) صداي زير، ششدانگ ، صداي بلند.

Soputheasternmost

در دورترين نقطه جنوب شرقي.

Keyword

Criteria