Farsi Dictionary

Slur

نشان ، اشاره ، پيوند، خطاتحاد، لكه ننگ ، تهمت ، لكه بدنامي ، مطلب را ناديده گرفتن ورد شدن ، باعجله كاري را انجام دادن ، مطلبي را حذف كردن ، طاس گرفتن(براي تقلب درنرد)، تقلب.

Slurp

صداي مكيدن دراوردن (در موقع اشاميدن ياخوردن)، با صدا خوردن يا اشاميدن ، هش هش.

Slurry

ماده ابكي (مثل اب اهك)، تبديل به محلول ابكي كردن ، ابكي ، لكه دار كردن ، مبهم.

Keyword

Criteria