Farsi Dictionary

Skin

پوست ، چرم ، جلد، پوست كندن ، با پوست پوشاندن ، لخت كردن.

Skin deep

سطحي ، فقط تا روي پوست ، رويي ، ظاهري.

Skin dive

زير ابي رفتن ، غوص كردن.

Skin diver

غواص.

Skin effect

اثر سطحي.

Skin game

قمار از روي تقلب ، تقلب در قمار، فريبكاري.

Skin graft

پوست به بدن پيوند زدن ، پيوندپوست.

Skinflint

جوكي ، ادم دندان گرد، ادم ممسك ، خسيس.

Skinful

باندازه يك خيك پر، شكم پر.

Skink

(ج.ش.) انواع سوسمارهاي شن زي ، سقنقر، بيرون كشيدن ، ريختن.

Skinker

سوسماروار.

Skinless

بي پوست ، خيلي حساس.

Skinner

پوست فروش ، پوست كن ، گول زن ، قاطرچي.

Skinny

پوستي ، لا غر، پوست واستخوان.

Skintight

بپوست چسبيده ، (در مورد لباس) چسبيده بتن.

Keyword

Criteria