Skin |
پوست ، چرم ، جلد، پوست كندن ، با پوست پوشاندن ، لخت كردن. |
Skin deep |
سطحي ، فقط تا روي پوست ، رويي ، ظاهري. |
Skin dive |
زير ابي رفتن ، غوص كردن. |
Skin diver |
غواص. |
Skin effect |
اثر سطحي. |
Skin game |
قمار از روي تقلب ، تقلب در قمار، فريبكاري. |
Skin graft |
پوست به بدن پيوند زدن ، پيوندپوست. |
Skinflint |
جوكي ، ادم دندان گرد، ادم ممسك ، خسيس. |
Skinful |
باندازه يك خيك پر، شكم پر. |
Skink |
(ج.ش.) انواع سوسمارهاي شن زي ، سقنقر، بيرون كشيدن ، ريختن. |
Skinker |
سوسماروار. |
Skinless |
بي پوست ، خيلي حساس. |
Skinner |
پوست فروش ، پوست كن ، گول زن ، قاطرچي. |
Skinny |
پوستي ، لا غر، پوست واستخوان. |
Skintight |
بپوست چسبيده ، (در مورد لباس) چسبيده بتن. |