Farsi Dictionary

Sale

فروش ، بازار فروش ، قابل فروش حراج.

Sale

فروش ، حراج.

Saleable

(salable) قابل فروش ، فروختني ، قابل خريد، معامله اي.

Saleb

(salep) (گ.ش.) سحلب ، ثعلب.

Saleint

بيرون امده ، درحال جست وخيز (تصوير شده)، برجسته ، چشمگير، بيرون زده.

Saleintiant

بيرون امده ، درحال جست وخيز (تصوير شده)، برجسته ، چشمگير، بيرون زده.

Salep

(saleb) (گ.ش.) سحلب ، ثعلب.

Sales

فروشي ، براي فروش ، حراجي ، جنس فروشي ، فروش.

Sales

فروش ، مربوط به فروش.

Sales accounting

حسابداري فروش.

Sales analysis

تحليل فروش.

Sales check

صورت فروش.

Sales man

فروشنده ، ويزيتور، فروشنده سيار.

Sales promotion

تبليغ فروش.

Sales register

(register cash=) صندوق پول يا ماشين دخل مغازه.

Sales talk

مذاكره وبازار گرمي براي فروش.

Sales tax

ماليات بر فروش كالا.

Salesclerk

فروشنده مغازه.

Salesman

فروشنده.

Salesman ship

فروشندگي ، هنر فروشندگي.

Salesroom

محل فروش ، فروشگاه.

Saleswoman

بانوي فروشنده.

Keyword

Criteria