Farsi Dictionary

Rod

عصا، چوب ، تركه ، ميل ، ميله ، قدرت ، برق گير، ميله دار كردن.

Rod

ميله.

Rodent

جانور جونده (مثل موش).

Rodenticide

دارو يا عامل كشنده جانوران جونده.

Rodeo

بازارمال فروشان ، نمايش سوار كاري ، سوار كاري كردن.

Rodless

بي ميله.

Rodlike

ميله مانند.

Rodman

كمك نقشه بردار، كمك مساح(massaah).

Rodomontade

(rhodomontade) گزاف گويي ، فرياد، لا ف زني.

Rodomontade

گزاف ، بيهوده ، لا ف زدن ، گزافه گويي كردن.

rode

سوار

rods

ميله

Keyword

Criteria