Rid |
پاك كردن از، رهانيدن از، خلا ص كردن. |
Ridable |
(اسب) رام و سوار شدني. |
Riddance |
رهايي ، خلا صي. |
Riddle |
سوراخ سوراخ كردن ، غربال كردن ، سرند، معما، چيستان ، لغز، رمز، جدول معما، گيج و سردر گم كردن ، تفسيريا بيان كردن. |
Riddler |
لغز گو، معماگو. |
Ride |
سواري ، گردش سواره ، سوار شدن. |
Rider |
سوار كار، الحاقيه. |
Ridge |
برامدگي ، مرز، لبه ، خط الراس ، خرپشته ، نوك ، مرز بندي كردن ، شيار دار كردن. |
Ridgy |
مضرس ، لبه دار، بر امده. |
Ridicule |
استهزا، ريشخند، تمسخر كردن ، دست انداختن. |
Ridiculer |
استهزا كننده. |
Ridiculous |
مسخره اميز، مضحك ، خنده دار. |
Riding |
سواري ، گردش و مسافرت ، لنگر گاه ، بخش. |
Ridicules |
مسخره |
ridiculously |
مسخره |