Farsi Dictionary

Rid

پاك كردن از، رهانيدن از، خلا ص كردن.

Ridable

(اسب) رام و سوار شدني.

Riddance

رهايي ، خلا صي.

Riddle

سوراخ سوراخ كردن ، غربال كردن ، سرند، معما، چيستان ، لغز، رمز، جدول معما، گيج و سردر گم كردن ، تفسيريا بيان كردن.

Riddler

لغز گو، معماگو.

Ride

سواري ، گردش سواره ، سوار شدن.

Rider

سوار كار، الحاقيه.

Ridge

برامدگي ، مرز، لبه ، خط الراس ، خرپشته ، نوك ، مرز بندي كردن ، شيار دار كردن.

Ridgy

مضرس ، لبه دار، بر امده.

Ridicule

استهزا، ريشخند، تمسخر كردن ، دست انداختن.

Ridiculer

استهزا كننده.

Ridiculous

مسخره اميز، مضحك ، خنده دار.

Riding

سواري ، گردش و مسافرت ، لنگر گاه ، بخش.

Ridicules 

مسخره

ridiculously

مسخره

Keyword

Criteria