Farsi Dictionary

Rep

پارچه مبلي ، مرد هرزه ، زن هرزه.

Repair

تعميركردن ، جبران كردن ، دوباره داير كردن ، مرمت كردن ، مرمت ، اصلا ح.

Repair

تعمير، مرمت ، تعمير كردن.

Repair time

مدت تعمير.

Repairable

قابل جبران ، اصلا ح پذير، تعمير پذير.

Reparable

قابل جبران ، اصلا ح پذير، تعمير پذير.

Reparation

جبران غرامت ، تاوان ، تعمير، عوض ، اصلا ح.

Reparative

جبراني.

Repartee

حاضر جوابي ، جواب شوخي اميز.

Repartition

توزيع ، تقسيم ، توزيع مجدد، وابسته به تقسيمات.

Repass

دوباره عبوركردن ، مجددا تصويب كردن.

Repast

خوراك ، ضيافت ، غذا خوردن ، وقت غذاخوري.

Repatriate

بميهن خود برگرداندن ، بميهن خود برگشتن.

Repatriation

برگشتن يا برگرداندن به ميهن.

Repay

پس دادن ، بر گرداندن ، تلا في ، پس دادن به.

Repayable

پس دادني.

Repayment

غرامت ، پرداخت مجدد.

Repeal

لغو كردن ، احضار كردن ، احضار، باز گرداني ، الغاء ، لغو، فسخ.

Repealable

لغو كردني.

Repealer

لغو كننده.

Repeat

دوباره گفتن ، تكرار كردن ، دوباره انجام دادن ، دوباره ساختن ، تكرار، تجديد، باز گفتن ، بازگو كردن ، بازگو، باز انجام.

Repeat

تكرار كردن ، تكرار شدن ، تكرار.

Repeat until

تكراركن ... تااينكه.

Repeatability

تكرارپذيري ، قابليت تكرار.

Repeatable

تكرارپذير، قابل تكرار.

Repeatable

تكرار كردني.

Repeated

پي در پي ، مكرر.

Repeatedly

مكررا.

Repeater

تكرار كننده.

Repeater

تكرار كننده ، ساعت زنگي ، بازگو كننده.

Repeating firearm

اسلحه خودكار.

Repeating decimal

اعشاري مكرر.

Repeating fraction

كسر مكرر.

Repel

دفع كردن.

Repel

دفع كردن ، رد كردن ، نپذيرفتن ، جلوگيري كردن از، بيزار كردن ، مقابله كردن.

Repellency

حالت دفع ، دفع شدني.

Repellent

زننده ، مانع ، دافع ، راننده ، بيزار كننده.

Repeller

دافع ، زننده.

Repent

اصلا ح شدن ، توبه كردن ، پشيمان شدن ، نادم.

Repentance

توبه ، پشيماني ، ندامت ، اصلا ح مسير زندگي.

Repentant

تاءب.

Repenter

توبه كار.

Repeople

دوباره مسكون ساختن.

Repercussion

بازگرداني ، پس زني ، انعكاس ، برگشت ، دفع ، عكس العمل ، واكنش ، (طب)دفع يا پيشگيري.

Repercussive

پس زننده.

Repertoire

فهرست نمايش هاي اماده براي نمايش دادن.

Repertory

فهرست ، مجموعه ، انبار، مخزن ، كاتالوگ.

Repetend

(در اعشاري) رقم بازگردنده ، برگردان.

Repetition

باز انجام ، باز گويي ، باز گو، تكرار، تجديد، اعاده.

Repetition

تكرار.

Repetition instruction

دستوالعمل تكرار.

Repetitious

تكراري ، مكرر.

Repetitive

تكراري ، بازانجامي.

Repetitive

تكراري ، مكرر.

Repine

ناراضي بودن ، شكايت كردن ، شكوه.

Replace

چيزي را تعويض كردن ، جابجا كردن ، جايگزين كردن.

Replace

جايگزين كردن.

Replaceable

قابل تعويض.

Replacement

تعويض ، جايگزن.

Replacement

جايگزيني.

Replacer

تعويض كننده.

Repleader

(حق.) درخواست تجديدنظر، استيناف.

Replenish

دوباره پر كردن ، ذخيره تازه دادن ، باز پر كردن.

Replenishment

دوباره پركردن ، بازپرسازي.

Replete

كاملا پر، لبريز، چاق ، تكميل ، انباشته.

Repletion

پري ، پرسازي ، انباشتگي ، (طب) پر خون.

Replica

نسخه عين ، المثني.

Replica

عين ، المثني.

Replicate

تكرار كردن.

Replicate

تكرار كردن ، برگرداندن ، تازدن ، جورساختن.

Replication

تاه ، تاشدگي ، پاسخ ، انعكاس ، رونوشت ، دفاع.

Replication

پاسخگويي ، تكرار.

Replier

پاسخ دهنده.

Reply

پاسخ ، جواب ، پاسخ دادن ، جواب كتبي يا شفاهي ، دفاعيه.

Reply

پاسخ ، پاسخ دادن.

Report

گزارش ، گزارش دادن.

Report

شهرت ، انتشار، صدا، گزارش دادن ، گزارش.

Report generation

گهارش زايي ، توليد گزارش.

Report generator

گزارش زا، مولد گزارش.

Report program

برنامه گزارش.

Report writer

گزارش نويسي.

Reportable

گزارش دادني.

Reportage

گزارش ، شرح جريان امر، رپرتاژ.

Reporter

گزارشگر، خبرنگار.

Reportorial

گزارشي.

Repose

گذاردن ، ارميدن ، دراز كشيدن ، غنودن ، سامان ، اسودگي ، استراحت.

Reposeful

متكي ، غنوده.

Reposit

وديعه گذاردن ، سپردن ، جابجا كردن.

Reposition

مقام و موقعيت چيزي را تغيير دادن ، انباشتگي.

Repository

انبار، مخزن ، صندوق تابوت ، ظرف ، رازدار.

Repossess

مالكيت مجدد يافتن.

Repossession

تملك ثانوي.

Repost

(riposte)ضربت متقابل و تند، پاسخ تند و اماده ، حاضر جوابي ، (درشمشير بازي) ضربت سريع ، جواب ، ضربه متقابل زدن.

Repousse

(در مورد فلزات) برجسته نما ياحكاكي برجسته.

Reprehend

سرزنش كردن ، توبيخ كردن.

Reprehensible

سزاوار سرزنش ، سرزنش كردني.

Reprehension

سرزنش ، ملا مت.

Reprehensive

ملا مت اميز.

Represent

نمايش دادن ، نماياندن ، فهماندن ، نمايندگي كردن ، وانمود كردن ، بيان كردن.

Represent

نشان دادن ، نماينده بودن.

Repaired

تعمير

repercussions

بازتاب

rephrase

به طرز ديگري بيان کردن - جمله بندي مجدد

replacing

جايگزين

replenished

پر کردن

replied 

پاسخ

reported

گزارش شده

reportedly

بنا به گزارشها - گزارش شده

Representational

بازنمودی

represented

نشان داده شده

representing

نمايندگي

reprimands

توبيخ رسمي - تذکر انظباطي

Reprobates

محروم

reprocess

پردازش مجدد

reprocessing

بازفرآوري

reproduced

تکثير

repulsed

دفع

Reputedly 

مشهور

Keyword

Criteria