Farsi Dictionary

Pun

جناس ، تجنيس ، جناس ساختن.

Punch

مشروب مركب از شراب ومشروبات ديگر، كوتاه ، قطور، مشت ، ضربت مشت ، قوت ، استامپ ، مهر، مشت زدن بر، منگنه كردن ، سوراخ كردن ، پهلوان كچل.

Punch

منگنه كردن ، منگنه.

Punch and judy show

نمايش خيمه شب بازي.

Punch line

لب مطلب ، جمله اساسي واصلي.

Punch position

موضع منگنه.

Punch room

اطاق منگنه زني.

Punchboard

(card punched) كارت كارمندي كه در مقابل هر روز يا هر ساعت كار انرا سوراخ كنند.

Punched card

(punchboard) كارت كارمندي كه در مقابل هر روز يا هر ساعت كار انرا سوراخ كنند.

Punched card

كارت منگنه شده.

Punched paper tape

نوار كاغذي منگنه شده.

Punched tape

نوار منگنه شده.

Puncheon

خنجر، بشكه ياخمره باده ، قلم سنگتراشي ، تير چوبي كوتاه.

Puncher

منگنه كننده ، سوراخ كننده.

Punchinello

پهلوان كچل ، ادم خپله ، لوده ، مسخره ، دلقك ، نمايش پهلوان كچل.

Punching

منگنه زني.

Punching bag

كيسه شني مشت بازي ، كيسه مشت.

Punchist

منگنه زن.

Punctate

نقطه نقطه ، خال خال ، نوك تيز، مثل نقطه.

Punctation

نقطه ، نقطه سازي.

Punctilio

نكته دقيق در ايين رفتار، دقت ، دقايق.

Punctilious

دقيق ، نكته سنج ، بسيار مبادي اداب.

Punctual

دقيق ، وقت شناس ، خوش قول ، بموقع ، ثابت در يك نقطه ، (مثل نقطه) لا يتجزي ، نكته دار، معني دار، نيشدار، صريح ، معين ، مشروح ، باذكر جزءيات دقيق ، اداب دان.

Punctuality

دقت بسيار، توجه به جزءيات ، وقت شناسي.

Punctuate

نقطه گذاري كردن ، نشان گذاري كردن ، نقطه دار.

Punctuate

نقطه گذاري كردن ، تاكيد كردن.

Punctuation

نقطه گذاري ، تاكيد.

Punctuation

نقطه گذاري ، نشان گذاري.

Punctuation mark

علا ءم نقطه گذاري درجملا ت.

Punctuation mark

نشان نقطه گذاري.

Punctuation symbol

نماد نقطه گذاري.

Punctulate

(ج.ش.) خال خال ، نقطه نقطه ، سوراخ سوراخ.

Puncture

سوراخ ، پنچر، سوراخ كردن ، پنچر شدن.

Pundit

دانشمند، واردبكار.

Pung

سورتمه جعبه اي ، در سورتمه جعبه اي سوار شدن.

Pungency

زنندگي ، تندي.

Pungent

پر ادويه ، تند، زننده ، گوشه دار، تيز، نوك تيز، سوزناك.

Punic

كارتاژي ، اهل كارتاژ قديم ، قرطاجني ، خاءن.

Puniness

ريزگي ، كوچك اندامي ، ضعف ، خاموشي ، تازه كاري جواني ، كوچكي.

Punish

ادب كردن ، تنبيه كردن ، گوشمال دادن ، مجازات كردن ، كيفر دادن.

Punishability

مجازات كردني ، قابليت مجازات.

Punishable

قابل مجازات ، سزاپذير.

Punishment

مجازات ، تنبيه ، گوشمالي ، سزا.

Punk

چوب پوسيده ، اتش زنه ، جوان ولگرد، بي ارزش.

Punster

جناس گو، تجنيس ساز، ابهام گو.

Punt

زدن توپ ، توپ فوتبال را قبل از تماس با زمين زدن.

Punter

(فوتبال) توپ زن.

Punty

(pontee) ميله شيشه گري.

Puny

ريزه اندام ، ضعيف ، درجه پست ، كوچك ، قد كوتاه.

Punctured

سوراخ

punished

مجازات

punishing

مجازات

punitive

تنبيهي

Keyword

Criteria