Farsi Dictionary

Prom

مجلس رقص رسمي دبيرستان يا دانشكده.

Promenade

گردش ، تفرج ، سير، گردشگاه ، تفرجگاه ، گردش رفتن ، تفرج كردن ، گردش كردن.

Promenader

گردش كننده ، تفريح كننده.

Promethean

وابسته به پروميتوس (در افسانه يونان).

Prometheus

(افسانه يونان) تيتان فرزند پاپتوس.

Promibitive

كزاف ، موجب منع.

Prominence

برجستگي ، امتياز، پيشامدگي ، برتري.

Prominent

برجسته ، والا.

Promiscuity

بيقاعدگي ، بيقيدي در امور اخلا قي وجنسي.

Promiscuous

بيقاعده ، بيقيد در امور جنسي.

Promise

وعده ، قول ، عهد، پيمان ، نويد، انتظار وعده دادن ، قول دادن ، پيمان بستن.

Promisee

(حق.) متعهدله.

Promiser

قول دهنده ، متعهد.

Promising

اميد بخش ، نويد دهنده ، محتمل.

Promisor

(حق.) متعهد، وعده دهنده.

Promissory

وابسته به تعهد يا قول.

Promissory note

سفته.

Promontory

دماغه بلند، راس ، پرتگاه ، برامدگي ، دماغه.

Promotable

قابل ترويج.

Promote

ترفيع دادن ، ترقي دادن ، ترويج كردن.

Promoter

پيش برنده ، ترقي دهنده ، ترويج كننده.

Promotion

ترفيع ، ترقي ، پيشرفت ، جلو اندازي ، ترويج.

Promotive

ترويجي.

Prompt

بيدرنگ ، سريع كردن ، بفعاليت واداشتن ، برانگيختن ، سريع ، عاجل ، اماده ، چالا ك ، سوفلوري كردن.

Promptbook

نسخه نمايشنامه كه به سوفلور نمايش اختصاص دارد.

Prompter

سوفلور، وادار كننده.

Promptitude

چالا كي ، سرعت ، سريع العملي ، زرنگي.

Promulgate

اعلا م كردن ، انتشار دادن ، ترويج كردن.

Promulgation

(promulgator) اعلا م ، اعلا م دارنده ، ترويج.

Promulgator

(promulgation) اعلا م ، اعلا م دارنده ، ترويج.

prominent professor

استاد برجسته

promising

اميدوار کننده

promo

تبليغات - فروش ويژه

promoted

ترويج

promotes

ترويج

Promoting

ترويج

promotional

تبليغاتي

Prompt response

پاسخ سريع

prompted

درخواست

prompting

باعث

promptly

بي درنگ

Keyword

Criteria