Farsi Dictionary

Profess

ادعا كردن ، اظهاركردن ، تدريس كردن ، ابراز ايمان كردن

Profession

پيشه ، حرفه ، شغل ، اقرار، اعتراف ، حرفه يي ، پيشگاني ، پيشه كار.

Professionalism

حرفه يي بودن ، صفات وعادات مخصوص اهل حرفه ، حرفه يي.

Professionalize

حرفه يي كردن ، حرفه يي شدن.

Professor

استاد، پرفسور، معلم دبيرستان يا دانشكده.

Professorate

مربوط به استادي.

Professorial

وابسته به استادي ، استادانه ، استادوار.

Professoriat

هيلت استادان ، مقام استادي.

Professorship

استادي ، مقام استادي.

professional

حرفه اي

professionals

حرفه اي

Keyword

Criteria