Farsi Dictionary

Prime

اغاز، بهار جواني ، كمال ، بهترين قسمت ، نخستين ، اوليه ، اصلي ، برجسته ، عمده ، بار كردن ، تفنگ را پر كردن ، بتونه كاري كردن ، قبلا تعليم دادن ، اماده كردن ، مجهز ساختن ، تحريك كردن.

Prime

اول ، عمده ، نخست ، زبده ، درجه يك.

Prime cost

قيمت تمام شده محصول.

Prime implicant

عمده دلا لت كننده.

Prime meridian

نصف النهار گرينويچ.

Prime minister

نخست وزير، صدر اعظم.

Prime ministership

نخست وزيري.

Prime mover

عامل محرك كل ، خدا (با حرف بزرگ).

Prime number

عدد اول.

Primer

كتاب الفباء ، مبادي اوليه ، بتونه ، چاشني ، وابسته بدوران بشر اوليه ، باستاني ، ابتدايي.

Primeval

پيشين ، اوليه ، بسيار كهن ، باستاني.

Keyword

Criteria