Farsi Dictionary

Press

فشار دادن ، مطبوعات ، ماشين فشار.

Press

فشار، ازدحام ، جمعيت ، ماشين چاپ ، مطبعه ، مطبوعات ، جرايد، وارداوردن ، فشردن زور دادن ، ازدحام كردن ، اتوزدن ، دستگاه پرس ، چاپ.

Press box

(در مسابقات) لژ مطبوعاتي ، جايگاه گزارشگران.

Press conference

مصاحبه مطبوعاتي.

Press gang

(نظ.) دسته مامور جلب مشمولين.

Press release

مطلب مطبوعاتي (جهت چاپ در روزنامه).

Pressboard

تخته فشاري ، تخته اتو، ميز اتو.

Pressing

فشار، فشاراور، مبرم ، مصر، عاجل.

Pressman

ماشين چي ، متصدي ماشين چاپ ، مخبر مطبوعاتي.

Pressmark

حروف رمزي مشخصه كتب كتابخانه ، شماره كتاب.

Pressor

بالا برنده فشار خون ، فشار زا.

Pressroom

اطاق ماشين چاپ.

Pressrun

يك دوره يا يك وهله كار ماشين چاپ.

Pressure

فشار، بار سنگين مصاءب وسختيها، مشقت ، فشردن.

Pressure

فشار، مضيقه.

Pressure cabin

هواپيماي داراي دستگاه تهويه مقاوم با فشار هوا.

Pressure cook

ديگ زودپز، درديگ زودپز پختن ، تحت فشار پختن.

Pressure gauge

فشار سنج ابگونه ومواد منفجره.

Pressure suit

لباس مخصوص پرواز در ارتفاعات زياد.

Pressurize

(در هواپيما وغيره) فشار هواي داخل سفينه را تنظيم كردن.

Presswork

كار مطبوعاتي ، اداره مطبعه ، امور چاپخانه ، كارچاپ.

Keyword

Criteria