Farsi Dictionary

Per

با، توسط، بوسيله ، در هر، براي هر، از ميان ، از وسط، برطبق.

Per annum

بقرار هر سال ، هر سالي ، ساليانه.

Per mill

در هر هزار، در هزار.

Per se

(لا تين) درنفس خود، بخودي خود، في نفسه ، مستقيما.

Per second per second

(در مورد تعيين ميزان سرعت در ثانيه) مجذور ثانيه.

Peradventure

اتفاقا، تصادفا، شايد.

Perambulate

پيمودن ، گردش كردن در، دور زدن.

Perambulator

درشكه بچگانه ، كالسكه بچه.

Percale

نوعي چيت محكم (مثل چلوار ومتقال)، پرگال چلواري.

Percaline

دبيت نخي ، استري.

Percapita

نفري ، سرانه ، بقرار هر نفري ، هر راس ، بطور سرانه ، هر نفري.

Perceive

درك كردن ، دريافتن ، مشاهده كردن ، ديدن ، ملا حظه كردن.

Percent

بقرار در صد، از قرار صدي ، درصد.

Percentage

برحسب درصد، صدي چند، قسمت ، مقدار.

Percentage

در صد.

Percentile

محاسبه شده بقرار هر صدي ، برحسب درصد.

Percept

چيز درك شده ، چيز مفهوم ، ادراكات ، درك.

Perceptible

قابل درك ، ادراك شدني.

Perception

درك ، ادراك ، مشاهده قوه ادراك ، اگاهي ، دريافت.

Perception

ادراك ، احساس.

Perceptive

حساس و باهوش.

Perceptual

ادراكي ، دريافتي.

Perch

نشيمن گاه پرنده ، چوب زير پايي ، تير، ميل ، جايگاه بلند، جاي امن ، نشستن ، قرار گرفتن ، فرود امدن ، درجاي بلند قرار دادن.

Perchance

شايد، ممكن است ، توان بود، اتفاقا.

Percipience

دريافت ، درك ، فراست ، بينش وادراك ، احساس ، حس تشخيص.

Percipient

فريس ، مدرك ، وابسته به ادراك وبينش.

Percolate

تراوش كردن ، نفوذ كردن ، رد شدن ، صاف كردن.

Percolator

قهوه جوش.

Percuss

بازدن انگشت يا الت ديگري چيزي را ازمودن ، (طب) دق كردن ، اهسته زدن به.

Percussion

ضربت ، دق ، (مو.) اسباب هاي ضربي مثل طبل ودنبك.

Percussion instrument

(مو.) الا ت موسيقي ضربي (مثل طبل ودايره).

Percussion lock

ماشه تفنگ.

Percussionist

نوازنده اسبابهاي ضربي.

Percussive

زدني ، تصادمي.

Percutaneous

(طب) زير پوستي ، از راه پوست ، موثر در زير پوست.

Perdiem

(لا تين) بقرار روزي ، هر روزي ، روزانه.

Perdition

تباهي ، فنا، نيستي ، مرگ روحاني.

Perdu

(perdue) پنهان ، مخفي ، سرباز جان فشان ، درحال كمين ، بي پروا، ماموريت مخاطره اميز.

Perdue

(perdu) پنهان ، مخفي ، سرباز جان فشان ، درحال كمين ، بي پروا، ماموريت مخاطره اميز.

Perdurability

ماندگاري ، دوام.

Perdurable

ماندگار، پايدار، هميشگي ، ابدي ، بادوام.

Peregrinate

سفركردن ، سرگردان بودن ، اواره بودن در كشور خارجي اقامت كردن ، بزيارت رفتن.

Peregrine

بيگانه ، ازخارجه امده ، مسافر، (ج.ش.) قوش تيز پر.

Peremptory

قطعي ، بي چون وچرا، امرانه ، خود راي ، شتاب اميز.

Perennate

(گ.ش.) بادوام بودن ، دوام اوردن ، دوام يافتن.

Perennial

هميشگي ، داءمي ، ابدي ، جاوداني ، پايا، همه ساله.

Perfect

كامل ، مام ، درست ، بي عيب ، تمام عيار، كاملا رسيده ، تكميل كردن ، عالي ساختن.

Perfect number

عدد بي كاست.

Perfectibility

كمال پذيري.

Perfectible

كمال پذير.

Perfection

كمال.

Perfervid

بسيار باحرارت ، بسيار غيور، سوزان ، تابان ، گرم ، مشتاق ، حريص.

Perfidious

پيمان شكن ، خاءن.

Perfidy

پيمان شكني ، خيانت ، نقض عهد، بي ديني.

Perforate

سوراخ كردن ، سفتن ، منگنه كردن ، رسوخ كردن.

Perforate

سوراخ كردن.

Perforated

سوراخ دار، سوراخ شده.

Perforated paper tape

نوار كاغذي سوراخ دار.

Perforated tape

نوار سوراخ دار.

Perforation

سوراخ ، عمل سوراخ كردن.

Perforation

ايجاد سوراخ ، لبه كنگره يي مثل تمبرپست.

Perforator

سوراخ كن.

Perforce

بناچار، ناگزير، بزو، اجبارا.

Perform

انجام دادن ، كردن ، بجا اوردن ، اجرا كردن ، بازي كردن ، نمايش دادن ، ايفاكردن.

Performance

اجرا، نمايش ، ايفا، كاربرجسته ، شاهكار.

Performance

كارايي ، انجام.

Performance evaluation

ارز يابي كارايي.

Performer

ايفا كننده.

Performing

بازيگر، انجام دهنده ، وابسته به هنرهاي نمايشي.

Perfume

عطر، بوي خوش ، معطر كردن.

Perfumer

عطر فروش.

Perfumery

عطر فروشي ، عطر سازي ، عطريات.

Perfunctory

باري بهر جهت ، سرسري ، بي مبالا ت.

Perfuse

پاشيدن ، جاري ساختن ، (طب) تزريق كردن.

Perfusion

ريزش ، غسل تعميد بوسيله اب پاشي ، تزريق وريدي.

Pergnant

ابستن ، باردار، حاصلخيز، متضمن ، حامله.

Pergola

الا چيق ، سايبان ، كلا ه فرنگي.

Perhaps

گويا، شايد، ممكن است ، توان بود، اتفاقا.

Peri

پري ، فرشته.

Pericarditis

(طب) پريكارديت ، اماس برون شامه قلب.

Pericardium

(تش.-ج.ش.) برون شامه دل ، غشاء خارجي قلب ، اطراف قلب

Periclean

وابسته به پريكلس (pericles).

Pericope

فقره ، قراءت ، قطعه منتخب.

Pericranium

(تش.) قسمت خارجي جمجمه ، سمحاق ، (بشوخي) كله ، مغز، فكر.

Periderm

(گ.ش.) پوست بروني ، پوست اطراف.

Perigeal

(perigean) (نج.) وابسته به حضيضي ، حضيضي.

Perigean

(perigeal) (نج.) وابسته به حضيضي ، حضيضي.

Perigee

(نج.) حضيض (نقطه اي از مدار سياره كه بزمين نزديكتر باشد).

Perihelion

(نج.) سمت الشمس ، حضيض خورشيد، نقطه الراس.

Peril

خطر، مخاطره ، بيم زيان ، مسلوليت ، درخطر انداختن ، در خطر بودن.

Perilous

مخاطره اميز، خطرناك.

Perimeter

(هن.) پيرامون ، محيط، فضاي احاطه كننده.

Perimeter

پيرامون ، محيط.

Perimetry

سنجش ميدان ديد.

Periocic table

(ش.) جدول تناوبي عناصر.

Period

دوره ، مدت ، موقع ، گاه ، وقت ، روزگار، عصر، گردش ، نوبت ، ايست ، مكث ، نقطه پايان جمله ، جمله كامل ، قاعده زنان ، طمث ، حد، پايان ، نتيجه غايي ، كمال ، منتهادرجه ، دوران مربوط به دوره بخصوصي.

Period

دوره ، نقطه.

Periodic

دوره اي.

Periodic

دوره اي ، دوري ، نوبتي ، نوبت دار، متناوب.

Periodical

گاهنامه ، نوبتي ، مجله يا نشريه.

per week

در هفته

perceived

درک شده

perched

نشستن - فرود آمدن - قرار گرفتن

percolation

نفوذ

perfectionism

کمال گرايي

perfectionist

کمال گرا

perfectly

کاملا

perfectness

کمال

perform on

انجام

performances

اجرا - نمايش

performed

انجام داد

Performs

اجرا کردن - نمايش

perfumed

معطر

perfumes

عطر

Perks

مزايا

permanently

هميشگي - دائمي

Permanently

هميشگي - دائمي

permanently 

به طور دائم - پايدار

permeated

نفوذ

permitted

اجازه داده

perpetrator

مجرم

perpetually 

هميشه

perpetuation

تداوم

perplexed

بهت زده

Perplexing

گيج کننده

persecuted 

آزار و اذيت

Persecutory

گزند

Persian Gulf

خلیج فارس (شاخاب پارس یا دریای پارس)، آبراهی است که در امتداد دریای عمان و در میان ایران و شبه‌جزیره عربستان قرار دارد.

Persian Gulf

خلیج فارس

Persimmons

خرمالو

Persistently

مداوم

Personally

شخصا

perspectives

ديدگاه

pertaining

مربوط

PERTAINS

مربوط

pertinent

مربوط

perturbed

مزاحمت

Keyword

Criteria