Farsi Dictionary

Mu

حرف دوازدهم الفباي يوناني ، (الكتريسيته) فاكتور شدت نيروي لا مپ الكتروني.

Muazzn

(muezzin) (عربي است) موذن ، اذان گو.

Much

زياد، بسيار، خيلي بزرگ ، كاملا رشد كرده ، عالي ، عالي مقام ، تقريبا، بفراواني دور، بسي.

Much as

بهر اندازه كه ، حتي اگر، با اينكه.

Muciferous

داراي مخاط، بلغم دار.

Mucilage

لعاب ، لزوجت گياه ، چسب ، اب ليز.

Mucin

(ش.) ماده بزاقي.

Muck

كود، كودتازه ، سرگين ، كثافت ، پول ، الوده كردن ، خراب كردن ، زحمت كشيدن.

Mucker

كناس ، كودكش ، پول جمع كن ، ول گرديدن.

Muckrake

چنگال يا بيل كودكشي ، (در مورد روزنامه وافكار عمومي) كثافات وافتضاحات راعلني ساختن.

Mucky

كود دار، كثيف.

Mucoid

مخاطي ، بلغمي.

Mucous

مخاطي.

Mucus

خلط، بلغم ، ماده مخطي ، ماده لزج.

Mud

گل ، لجن ، گل الود كردن ، تيره كردن ، افترا.

Muddle

گيج كردن ، خراب كردن ، درهم وبرهم كردن ، گيجي ، تيرگي.

Muddleheaded

كودن ، خرف ، گيج.

Muddy

گل الود، پر از گل ، تيره ، گلي ، گلي كردن.

Mudguard

گلگير.

Mudslinger

تهمت زدن.

Muezzin

(muazzn) (عربي است) موذن ، اذان گو.

Muff

دست پوش ، دست گرم كن ، بدبازيكن ، ناشي ، خيطي بالا اوردن.

Muffin

نوعي شيريني ياكلوچه كه گرماگرم باكره ميخورند، بشقاب سفالي كوچك.

Muffle

چيزي كه صدا را از بين ببرد، صدا خفه كن ، پيچيدن ، دم دهان كسي را گرفتن ، چشم بستن ، خاموش كردن ، ساكت كردن.

Muffler

شال گردن ، صدا خفه كن ، نمد، انبار لوله اگزوس.

Mug

ابخوري ، ليوان ، ساده لوح ، دهان ، دهن كجي ، كتك زدن ، عكس شخص محكوم.

Muggy

گرم ، خفه ، مرطوب ، گرفته.

Muhammadan

مسلمان ، محمدي.

Muitiny

شورش ، ياغيگري ، فتنه ، طغيان كردن.

Mulatto

زاده اروپايي وزنگي ، دورگه.

Mulberry

(گ.ش.) توت سفيد، توت معمولي ، شاه توت.

Mulch

كودگياهي ، پهن ، كودگياهي دادن.

Mulct

جريمه ، تاوان ، لكه ، عيب ، جريمه كردن.

Mule

قاطر.

Muley

بي شاخ.

Muliebrity

عالم نسوان ، وظايف زنانه ، زنانگي ، مادينگي.

Muliply

ضرب كردن ، تكثير كردن ، زاد وولد كردن.

Mulish

قاطر مانند، چموش ، خيره سر، لجوج ، كله شق ، ترشرو.

Mull

ململ نازك ، معطر كردن وبعمل اوردن مشروبات ، (باover) ژرف انديشيدن.

Mullah

(فارسي) ملا ، اخوند.

Mullet

(ج.ش.) شاه ماهي.

Mulley

بي شاخ.

Mullion

جرز يا الت عمودي ميان قسمت هاي پنجره ، جرز دار كردن

Multi address

با چند نشاني.

Multi level

چند سطحي.

Multi pass

چند گذري.

Multi purpose

چند منظوره.

Multi user

چند كاربري.

Multi valued

چند ارز.

Multiaddress

با چند نشاني.

Multicellular

چند سلولي.

Multichannel

چند مجرايي.

Multichip

چند تراشه اي.

Multicolored

رنگارنگ.

Multicomputer

كامپيوتر چند گانه ، چند كامپيوتري.

Multidimensional

چند بعدي ، داراي ابعاد متعدد.

Multidimentional

چند بعدي.

Multifarious

گوناگون ، متعدد، بسيار، داراي انواع مختلف.

Multifile reel

حلقه چند پرونده اي.

Multifile search

جستجوي چند پرونده اي.

Multifold

چند تا، چندين ، چند برابر، چندگانه.

Multiform

چند شكلي ، بسيار شكل ، بسيار شكلي.

Multikey

چند كليدي.

Multilateral

چند بر، چند پهلو، كثير الا ضلا ع ، چند جانبه.

Multilevel

چند سطحي.

Multimillionaire

ميليونري كه ثروتش بچند ميليون برسد.

Multimult

پيشوند بمعني' بسيار وزياد' و' داراي تعداد زياد' و' متعدد' و' بيشتر' و' چند.'

Multinomial

چند جمله اي.

Multipartite

چند جزءي.

Multipass

چند گذري.

Multipass sort

جور كردن چند گذري.

Multiped

بسيار پا، هزار پا.

Multiphase

داراي چند نمود، (برق) چند فاز، چند حالتي.

Multiple

چندين ، متعدد، مضاعف ، چندلا ، گوناگون ، مضرب ، چند فاز، مضروب.

Multiple

چندگانه ، چند برابر، متعدد، مضرب.

Multiple access

دستيابي چندگانه.

Multiple address

با نشاني چندگانه.

Multiple length

با درازي چندگانه.

Multiple precision

دقت چند برابر.

Multiple punch

منگنه چندگانه.

Multiplex

تسهيم كردن ، تسهيم.

Multiplex

چندتايي ، متعدد، مركب ، (درتلفن وتلگراف) چند خبر را همزمان بر روي يك سيم فرستادن.

Multiplexed

تسهيم شده.

Multiplexing

تسهيم.

Multiplexor

تسهيم كننده.

Multiplexor channel

مجراي تسهيم كننده.

Multipliable

قابل ضرب كردن ، قابل تكثير.

Multiplicable

قابل ضرب كردن ، قابل تكثير.

Multiplicand

(ر.) بس شمرده ، مضروب.

Multiplicand

مضروب.

Multiplicantion

ضرب ، تكثير.

Multiplicantive

ضربي.

Multiplication

بس شماري ، ضرب ، افزايش ، تكثير.

Multiplicity

كثرت ، تعدد.

Multiplicity

تعدد، بسيار.

Multiplier

مضروب فيه ، ضرب كننده ، تكثير كننده.

Multiplier

افزاينده ، وسيله افزايش ، ماشين حساب (مخصوص ضرب)، (در برق) دستگاه تقويت كننده ، افزايش دهنده ، چند برابر كننده ، ضرب كننده.

Multiply

ضرب كردن ، تكثير كردن.

Multipoint

چند نقطه اي.

Multipoint circuit

مدار چند نقطه اي.

mucosa

مخاط

mudslide

گلرود

Mugged

کتک زدن - عکاسي از شخص

mugging

تهديد فرد با خشونت و با هدف سرقت

multi

چند

multi ethnic

چند قومي

multi media

چندرسانه اي

multi-threaded

چند رگه

multicultural

چندفرهنگي

multidimensionality

چند بعدي

multidisciplinary

چند رشته اي

multilayered

چندلايه

Multimedia

چندرسانه اي

multinational

چندمليتي

multiplicative

ضرب

MULTIPLYING

ضرب

multivariate

چندمتغيره

mumbled

زیر لب - زمزمه کردن

mumbled

to say something in a way that is not loud or clear enough so that your words are difficult to understand

municipalities

شهرداريها

Murdered

قتل

must either

يا بايد

mustiness

عقب افتادگي

mutative

جهش

mutilated

مثله

mutiny

شورش

mutual funds

صندوق هاي سرمايه گذاري

mutually

دوسر - متقابل

Keyword

Criteria