Farsi Dictionary

Mark

ارزه ، نمره ، نشانه ، نشان ، علا مت ، داغ ، هدف ، پايه ، نقطه ، درجه ، مرز، حد، علا مت گذاشتن ، توجه كردن.

Mark

نشان.

Mark down

تنزل قيمت ، پايين اوردن قيمت.

Mark sense

نشان درياب ، نشان گذار.

Mark sense reader

نشان خوان.

Mark sensing

نشان دريابي ، نشان گذاري.

Mark up

نرخ فروش را بالا بردن ، افزايش نرخ اجناس.

Markdown

پايين اوردن قيمت.

Marked

مشخص ، علا مت دار.

Marked

نشاندار.

Marker

نشانگر، نشانه.

Marker

نشان گذار، علا مت ، نشانه.

Market

بازار، محل داد وستد، مركز تجارت ، فروختن ، در بازار داد وستد كردن ، درمعرض فروش قرار دادن.

Market

بازار، به بازار عرضه كردن.

Market research

تحقيقات علمي در بازار وداد وستد كالا.

Market value

قيمت مناسب براي خريدار وفروشنده.

Marketability

قابليت عرضه در بازار.

Marketable

قابل فروش ، قابل عرضه در بازار.

Marketing

بازار يابي.

Marketplace

بازار گاه ، ميدان فروش كالا ، بازار.

Marking

علا مت گذاري ، نشان.

Marking

نشان دار سازي ، نشان.

Markov chain

زنجير ماركوف.

Marksman

تيرانداز ماهر، نشانه گير.

mark

علامت

mark off

علامت

Keyword

Criteria