Farsi Dictionary

Manage

اداره كردن ، گرداندن ، از پيش بردن ، اسب اموخته.

Manageability

قابليت اداره.

Manageable

قابل اداره كردن ، كنترل پذير، رام.

Management

اداره ، ترتيب ، مديريت ، مديران ، كارفرمايي.

Management

مدريت.

Management science

علم مديريت.

Manager

مدير.

Manager

مدير، مباشر، كارفرمان.

manage to survive

زنده ماندن

managemental

مديريتي

managerial

مديريتي

Keyword

Criteria