Farsi Dictionary

Make

ساختن ، بوجود اوردن ، درست كردن ، تصنيف كردن ، خلق كردن ، باعث شدن ، وادار يامجبور كردن ، تاسيس كردن ، گاييدن ، ساختمان ، ساخت ، سرشت ، نظير، شبيه.

Make believe

وانمود، تظاهر، افسانه ، قصه ، متظاهر، ساختگي.

Make do

چاره موقتي ، وسيله ، تدبير.

Make off

ناگهان ترك كردن ، باعجله ترك كردن.

Make out

معني چيزي را پيدا كردن ، سردراوردن از، تنظيم كردن.

Make over

واگذاركردن ، انتقال دادن ، دوباره ساختن.

Make up

تركيب ، ساخت ، ساختمان ياحالت داستان ساختگي ، در (تاتر)ارايش ، گريم ، تركيب كردن ، درست كردن ، جبران كردن ، جعل كردن ، گريم كردن ، بزك ، توالت.

Makebate

ادم فتنه انگيز، شخص فتنه جو، دوبهم زن.

Makefast

لنگر، انچه قايق را به ان ميبندند.

Maker

سازنده ، خالق.

Makeshift

چاره ، وسيله ، چاره موقتي ، ادم رذل.

Makeshift

موقت ، بدلي.

Makeup time

زمان جبران.

Makeweight

مقدار كمبودي كه بايد به وزن چيزي اضافه شود، چيز يا عضو مكمل ، پارسنگ.

Make friend

دوست يابي - دوست شدن

make sense

قابل فهم

makeover

بازسازي - تغيير مدل

makers

سازندگان

makes sense

متوجه شدم - فهميدم - جواب ميدهد

Keyword

Criteria