Loo |
نوعي بازي ورق ، مستراح. |
Looby |
ادم زشت ونتراشيده نخراشيده. |
Look |
نگاه ، نظر، نگاه كردن ، نگريستن ، ديدن ، چشم رابكاربردن ، قيافه ، ظاهر، بنظرامدن مراقب بودن ، وانمود كردن ، ظاهر شدن ، جستجو كردن. |
Look after |
مراقب بودن ، مواظب بودن ، توجه داشتن به. |
Look for |
نگران بودن ، منتظر بودن ، درجستجو بودن ، بيمار بودن. |
Look up |
مراجعه ، نگاه كردن ، مراجعه اي. |
Look up table |
جدول مراجعه اي. |
Lookahead |
پيش بيني. |
Looker |
نگاه كننده ، خوش قيافه ، نگهدار، شبان. |
Looker on |
ناظر، تماشاچي ، بيننده ، شاهد. |
Looking glass |
ايينه ، اينه. |
Lookout |
مراقب ، ديده بان ، ديدگاه ، چشم انداز، دورنما، ديد، مراقبت ، عمل پاييدن ، نظريه. |
Loom |
كارگاه بافندگي ، دستگاه بافندگي ، نساجي ، جولا يي ، متلا طم شدن(دريا)، ازخلا ل ابريا مه پديدارشدن ، ازدور نمودار شدن ، بزرگ جلوه كردن ، رفعت ، بلندي ، جلوه گري از دور، پديدارازخلا ل ابرها. |
Loon |
نوكر پست ، ادم فرومايه ، پسربچه ، فاحشه ، رفيقه ، (ج.ش.) انواع پنگوءن هاي ماهيخوار و غواص. |
Looney |
احمق ، ديوانه. |
Loony |
احمق ، ديوانه. |
Loop |
حلقه ، حلقه طناب ، گره ، پيچ ، چرخ ، خميدگي ، حلقه دار كردن ، گره زدن ، پيچ خوردن. |
Loop |
حلقه ، حلقه زني. |
Loop body |
تنه حلقه ، بدنه حلقه. |
Loop checking |
مقابله حلقه. |
Loop control |
كنترل حلقه زني. |
Loop control variable |
متغيير كنترل كننده حلقه. |
Loop initializaion |
ارزش دهي اغازي در حلقه. |
Loophole |
مزغل ساختن ، سوراخ ديده باني ايجاد كردن ، مزغل ، سوراخ سنگر، سوراخ ديدباني ، راه گريز، مفر، روزنه. |
Looping |
حلقه زني. |
Looping instruction |
دستورالعمل حلقه زني. |
Loose |
شل ، سست ، لق ، گشاد، ول ، ازاد، بي ربط، هرزه ، بي بندوبار، لوس وننر، بي پايه ، بي قاعده ، رهاكردن ، دركردن(گلوله وغيره)، منتفي كردن ، برطرف كردن ، شل وسست شدن ، نرم وازاد شدن ، حل كردن ، از قيد مسلوليت ازاد ساختن ، سبكبار كردن ، پرداختن. |
Loose end |
انتهاي تاريانخ ، سر ازاد نخ ، چيز استفاده نشده ، بيكار افتاده ، عاطل ، انتهاي شل هر چيزي ، باقيمانده ، ته مانده. |
Loose sentence |
جمله بيربط، جمله اي كه مفهوم صحيحي نداشته باشد. |
Loose smut |
(گ.ش.) زنگ گياهي ، بيماري زنگ گندم. |
Loosen |
شل كردن ، لينت دادن ، نرم كردن ، سست كردن ، از خشكي در اوردن. |
Loot |
غارت ، چپاول ، تاراج ، استفاده نامشروع ، غارت كردن (شهري كه اشغال شده)، چاپيدن. |
look at |
نگاه |
Look down |
نگاه کردن |
look forward |
نگاه به جلو |
look forward |
در انتظار |
look into |
نگاه به |
look out |
نگاه کردن |
look out for |
نکاه کردن به |
look up to |
نگاه کردن به |
look upon |
نگاه به |
look-conscious |
نگاه آگاهانه |
Looking |
به دنبال |
looking after |
مراقبت از |
looking at |
نگاه |
Looks |
به نظر ميرشد |
lookup |
مراجعه |
looming |
بلندي |
loosely |
شل |
looseness |
لقي |
looter |
غارتگر |
looting |
غارت |