Farsi Dictionary

Lo

هان ، اينك ، اهاي ، ببين ، بنگر.

Loach

(ج.ش.) ماهي تيان (از خانواده Cobitidae).

Load

بار، كوله بار، فشار، مسلوليت ، بارالكتريكي ، عمل پركردن تفنگ باگلوله ، عملكرد ماشين يا دستگاه ، بار كردن ، پر كردن ، گرانباركردن ، سنگين كردن ، فيلم (دردوربين) گذاشتن ، بار گيري شدن ، بار زدن ، تفنگ يا سلا حي را پر كردن.

Load

بار كردن ، بار.

Load factor

ضريب بار.

Load and go

باركنش و اجرا.

Load key

كليد باركنش.

Load line

خط بار.

Load line

خط دوركشتي كه وقتي كشتي كاملا بارگيري شد اب تا انجا ميرسد.

Load module

پيمانه بارشو.

Load time

زمان باركردن.

Loaded

(ز.ع.- امر.) مست ، پولدار، داراي پول زياد، بارشده ، مملو، پر.

Loader

باركننده.

Loader

باركننده.

Loading

باركنش.

Loading

بارگيري ، بار، محموله ، اميختن مواد خارجي به شراب.

Loading routine

روال باركننده.

Loadstar

ستاره قطبي ، ستاره راهنما.

Loadstar

(lodestar)(نج.) ستاره قطبي ، ستاره راهنما، راهنما.

Loadstone

(مع.) اكسيد طبيعي اهن ، اهن ربا، چيز جذاب.

Loadstone

(lodestone) اهن ربا.

Loaf

قرص نان ، كله قند، تكه ، وقت را بيهوده گذراندن ، ولگردي كردن.

Loafer

ادم عاطل وباطل ، ولگرد.

Loam

خاك رس وشن كه با گياه پوسيده اميخته باشد، خاك گلداني.

Loamy

مثل خاك رس يا خاك (گلداني).

Loan

وام ، قرض ، قرضه ، عاريه ، واژه عاريه ، عاريه دادن ، قرض كردن.

Loanword

واژه عاريه ، واژه بيگانه.

Loath loth

بيزاري ، بيميل ، بيزار، منفور، خشمگين ، خشونت.

Loathe

نفرت داشتن از، بيزار بودن ، بد دانستن ، منزجر بودن ، بيزار كردن ، سبب بيزاري شدن.

Loathing

بيميلي ، بيزاري ، نفرت ، تنفر.

Loathly

باتنفر، نفرت انگيز، زننده ، بطور نفرت انگيز.

Loathsome

نفرت انگيز، زننده ، دافع ، بي رغبت كننده.

Lob

گوشت يا پوست اويخته ، غبغب ، چاق وچله ، چاق ، گوشت الو، ادم خپله وسنگين ، چيزي را سنگين بزمين زدن ، با تنبلي وسنگيني حركت كردن ، خم شدن ، باهستگي پرتاب كردن

Lobar

لخته اي ، واقع در قسمت هاي ريه ، قطعه اي ، اويز دار، لا له دار (مثل لا له گوش).

Lobate

(lobated=) داراي نرمه (مثل گوش)، مركب از چند قطعه ، داراي اويختگي ، داراي غبغب يا زاءده اويخته.

Lobated

(lobat=) داراي نرمه (مثل گوش)، مركب از چند قطعه ، داراي اويختگي ، داراي غبغب يا زاءده اويخته.

Lobation

اويختگي ، قطعه قطعه شدگي ، مقطع زاءده اويخته ، داراي نرمه بودن.

Lobby

تحميل گري كردن ، راهرو، دالا ن ، سالن انتظار(در راه اهن و غيره)، سالن هتل و مهمانخانه ، سخنراني كردن ، (امر.) براي گذراندن لا يحه اي (درسالن انتظارنمايندگان مجلسين) سخنراني وتبليغات كردن.

Lobbyer

(lobbyist) كسيكه در پارلمان تبليغ ميكند.

Lobbyist

(lobbyer) كسيكه در پارلمان تبليغ ميكند.

Lobe

نرمه (مثل نرمه گوش)، اويز، بخش پهن وگردي كه بچيزي اويخته يا پيش امده باشد، لخته ، گوشه ، بخشي از عضله يا مغز.

Lobectomy

(جراحي) برداشتن قسمتي از يك عضو (مثل يك قسمتي از ريه).

Lobelia

(گ.ش.) خانواده گياهان لوبليا (lobeliaceae)، برگ توتون هندي.

Loblolly

اش اماج غليظ، روستايي ، بي دست وپا، دلقك ، كاج استخري ، چاله گل الود.

Lobo

(ج.ش.) گرگ مغرب امريكا.

Lobotomy

(جراحي) برش قسمتي از مغز.

Lobster

(ج.ش.) خرچنگ دريايي ، گوشت خرچنگ دريايي.

Lobster pot

دام مخصوص صيد خرچنگ ، دام خرچنگ.

Lobster thermidor

مخلوطي از گوشت خرچنگ وزده تخم مرغ وقارچ وخامه كه در پوسته خرچنگ سرخ ميكنند.

Lobular

شبيه نرمه گوش ، شبيه قطعه كوچكي از چيزي.

Lobulate

اويزدار، لا له دار (مثل لا له گوش)، نرمه دار، داراي زاءده كوچك ، منقسم به مقطع هاي كوچك.

Lobulation

تقسيم به مقاطع كوچك ، داراي مقاطع كوچك ، اويز يانرمه كوچك ، لخته كوچك.

Lobule

دالبر، لخته كوچك ، قطعه كوچك ، اويز كوچك ، نرمه كوچك ، مقطع كوچك.

Local

لا خ ، لا خي ، محلي ، مكاني ، موضعي ، محدود بيك محل.

Local

محلي ، موضعي.

Local center

مركز محلي.

Local color

رنگ شاخص كوه ورودخانه وجنگل وغيره درنقشه ، خصوصيات محلي.

Local exchange

ردوبدل كننده محلي.

Local government

حكومت محلي ، حاكم محلي.

Local line

خط محلي.

Local loop

حلقه محلي.

Local mode

باب محلي.

Local network

شبكه محلي.

Local option

اختيار تعيين محل معيني (براي سكونت ياازدواج وغيره)، اختيار تعيين چيزي درمحل.

Local variable

متغير محلي.

Locale

محل ، منطقه.

Localism

اصطلا ح محلي ، ايين محلي ، علا قه محلي ، كوته بيني.

Locality

جا، محل خاص ، محل ، موضع ، مكان.

Localization

تمركز درنقطه بخصوصي ، محلي كردن ، موضعي كردن.

Localize

متمركز كردن ، در يك نقطه جمع كردن ، محلي كردن ، موضعي ساختن.

Locate

تعيين محل كردن ، جاي چيزي را معين كردن ، تعيين كردن ، معلوم كردن ، مستقر ساختن.

Locate

مكان يابي كردن ، قرار دادن.

Locate mode

باب مكان يابي.

Location

محل ، مكان.

Location

موقعيت ، محل ، تعيين محل ، جا، مكان ، اندري.

Location counter

مكان شمار.

Locative

(د.) مكاني ، دال برمكان ، حالت مكاني ، اندري.

Locator

موجر، اجاره دهنده ، (امر.) جايگزين شونده.

Loch

درياچه ، خليج ، شاخابه.

Lock

طره گيسو، دسته پشم ، قفل ، چخماق تفنگ ، چفت و بست ، مانع ، سد متحرك ، سدبالا بر، چشمه پل ، محل پرچ يا اتصال دوياچند ورق فلزي ، قفل كردن ، بغل گرفتن ، راكد گذاردن ، قفل شدن ، بوسيله قفل بسته ومحكم شدن ، محبوس شدن.

Lock

قفل.

Lock code

رمز قفل.

Lock on

باعلا ءم مخابراتي و رادار چيزي را تعقيب كردن (مثل قمرمصنوعي وغيره).

Lock option

اختيار كاربرد قفل.

Lock out

حبس كردن ، تحريم كردن.

Lock out

مستخدمين رااز مزاياي استخدامي محروم كردن(براي وادار كردن انها به قبول شرايطكارفرما)، درتنگنا قرار دادن يا بمحل كار راه ندادن.

Lockage

عبور كشتي از دريچه سد ميان بالا بر، هزينه عبور كشتي از سد بالا بر.

Locker

قفل كننده ، قفسه قفل دار، قفسه قفل دار مخصوص دانش اموزان و دانشجويان (كه كتب خود را در انجا گذارد).

Locker paper

كاغذ بسته بندي اغذيه.

Locker room

اطاقي كه داراي قفسه هاي قفل دار باشد (مثل اطاق رخت كن ورزشكاران).

Locket

قوطي كوچكي براي يادگارهاي خيلي كوچك (مثل طره گيسو) كه بگردن مياويزند.

Locking

قفل شدني ، قفل.

Lockjaw

(طب) قفل شدن يا كليد شدن دهان كه از علا ءم زودرس كزاز است ، تريسموس.

Locknut

مهره اي كه وقتي بدورپيچ پيچيده شود قفل ميشود، مهره قفل شو.

Lockout

حبس ، تحريم.

Lockram

نوعي پارچه كتاني ، (د.گ.) مزخرف ، مهملا ت ، حرف مفت.

Locksmith

قفل ساز.

Lockstep

(نظ.) پيشروي افراد پشت سر يكديگر، قدم اهسته.

Lockstitch

كوك زنجيري ، كوك زنجيري زدن.

Lockup

بازداشتگاه ، تعطيل كردن اموزشگاه ، توقيف ، حبس ، زندان كردن.

loath

بيزار - بي ميل - متنفر

loathed

منفور

localized

محلي - ترجمه شده

locals

مردم محلي

located

واقع

locked

قفل شده

logically

منطقي

Logistical

تدارکاتي

loitering

ولگردي

lonelier

تنهاتر

loneliness

تنهايي

long awaited

انتظار طولاني

long time

مدت زمان طولاني

long-awaited

انتظار طولاني

longer

طولاني تر - درازتر

longtime

قديمي - زمان طولاني

look at

نگاه

Look down 

نگاه کردن

look forward

نگاه به جلو

look forward 

در انتظار

look into

نگاه به

look out

نگاه کردن

look out for

نکاه کردن به

look up to

نگاه کردن به

look upon

نگاه به

look-conscious

نگاه آگاهانه

Looking

به دنبال

looking after

مراقبت از

looking at

نگاه

Looks

به نظر ميرشد

lookup

مراجعه

looming

بلندي

loosely

شل

looseness

لقي

looter

غارتگر

looting

غارت

losing

از دست دادن

Lot of

بسياري از

loud speaker

بلندگو

Louder

بلندتر

loudest

بلندترين

louk

love potion

شربت سحرآميز - معجون

love you

دوست دارم

loved 

محبوب

lovesick

دلباخته

lowercase

حروف کوچک

lowland

دشت

lows

پايين ترين نرخ

Keyword

Criteria