Farsi Dictionary

Light

فروغ، روشنايي، نور، اتش، كبريت، لحاظ، جنبه، اشكار كردن، اتش زدن، مشتعل شدن، ضعيف، خفيف، اهسته،اندك،اسان،كم قيمت،قليل،مختصر،فرار،هوس اميز،وارسته،بي عفت،هوس باز،خل،سرگرم كننده،غيرجدي،باررا سبك كردن،تخفيف دادن،فرودامدن،واقع شدن،وفوع يافتن،سر رسيدن،رخ دادن.

Light

نور، سبك ، روشن.

Light air

باداهسته وملا يم ، نسيم.

Light bread

نان سفيد، نان سهل الهضم.

Light breeze

نسيم ملا يم.

Light bulb

چراغ برق ، لا مپ برق.

Light foot

(footed light) ماهر، تردست ، بادپا، فعال ، چابك ، سبك پا.

Light footed

(foot light) ماهر، تردست ، بادپا، فعال ، چابك ، سبك پا.

Light gun

تفنگ نوري.

Light handed

(.adj): سبك دست ، اسان ، راحت ، ماهر، تردست.

Light headed

(م.م.) سبك سر، بي فكر، گيج ، حواس پرت.

Light heavyweight

(در مسابقات ورزشي ومشت بازي) نيم سنگين ، وزن ششم.

Light housekeeping

كارهاي سبك خانكي ، كارهاي خانه داري.

Light indicator

نور نما.

Light meter

اسباب كوچك نور سنجي ، نور سنج.

Light minded

سبك مغز، بي فكر، خل ، سبك.

Light opera

اپراي مفرح ، اپراي سبك.

Light out

ناگهان رفتن ، بسرعت ترك كردن.

Light pen

قلم نوري.

Light quantum

(فيزيك) photon، كوچكترين ذره حامل انرژي درنور واشعه تابشي.

Light red

رنگ قرمز روشن ، نارنجي رنگ.

Light sensitive

با حساسيت نوري.

Light struck

نور زده ، نور ديده (درمورد شيشه يا فيلم عكاسي)، در اثر نور محو وتار شده.

Light switch

گزينه نوري ، نور گزين.

Light trap

راهرو تاريكخانه ، اسبابي كه حاءل نور بوده ولوازم عكاسي دران حركت كند.

Light year

(نج.) سال نوري.

Lighten

سبك كردن ، سبكبار كردن ، راحت كردن ، كاستن ، مثل برق درخشيدن ، درخشيدن ، روشن كردن ، تنوير فكر كردن.

Lighter

فندك ، كبريت ، گيرانه ، قايق باري ، با قايق باري كالا حمل كردن.

Lighterage

هزينه بارگيري وباراندازي از كشتي ، حمل ونقل كالا بوسيله دوبه ، قايق باري ، دوبه.

Lightface

حروفي كه خطوط ان ريز وظريف باشد(كلمه مخالف ان blackface ياboldface است).

Lightfast

مقاوم در برابر نور، رنگ نرو.

Lighthearted

زنده دل ، شاد، بانشاط، خوش قلب ، مشرور، بي غم ، سبكبار.

Lighthouse

فانوس دريايي ، چراغ خانه ، برج فانوس دريايي.

Lighting

روشنايي ، احتراق ، اشتعال ، نورافكني ، سايه روشن.

Lightish

نسبتا سبك ، نسبتا روشن.

Lightless

بي نور.

Lightning

اذرخش ، برق (در رعد وبرق)، اذرخش زدن ، برق زدن.

Lightning arrester

برق گير.

Lightning bug

(firefly) شب تاب.

Lightning rod

ميله برق گير.

Lighto'love

ناپايدار در عشق ، زن هوسران ، فاحشه.

Lightplane

هواپيماي شخصي كوچك وسبك.

Lightproof

ضد نور، محفوظ از نور، غير قابل نفوذ بوسيله نور.

Lights

شش (shosh)، ريه جانوران.

Lights out

علا ءم مخابرات بوسيله نور، هنگام خاموشي ، ساعت خواب.

Lightship

كشتي فانوس دار.

Lightsome

خوشدل ، شوخ ، چابك ، سبك ، روشن ، درخشان ، برنگ روشن.

Lightweight

(درمسابقات ورزشي ومشت زني) خروس وزن ، سبك وزن ، كم وزن.

Lightwood

(گ.ش.- امر.) درخت كاج گرجستاني كه چوبش خشك وداراي قيراست وخوب مي سوزد، (استراليا)نوعي درخت اقاقيا.

light hearted

دل نور

light up

روشن

lightly

سبک

Keyword

Criteria