Farsi Dictionary

Lie

(.vi&.vt.n):دروغ گفتن ، سخن نادرست گفتن ، دروغ ، كذب ،(.vi&.vt): دراز كشيدن ، استراحت كردن (با down)، خوابيدن ، افتادن ، ماندن ، واقع شدن ، قرار گرفتن ، موقتا ماندن ، وضع ، موقعيت ، چگونگي.

Lie by

تورفتگي ديوار يا دوراهي ، معبر تنگ ، غير فعال باقي ماندن ، استراحت كردن.

Lie detector

دروغ سنج ، دستگاه كشف دروغ.

Lie down

استراحت كردن ، استراحت كوتاه ، تسامح كردن ، از زير كار شانه خالي كردن ، درازكشيدن.

Lie in

در بستر زايمان بودن ، ارزيدن ، تمام شدن.

Lie off

اندكي دور از كشتي (يا دور از ساحل) ماندن ، از كار دست كشيدن ، استراحت كردن.

Lie over

معوق ماندن ، بتاخير افتادن ، متمايل شدن ، متمايل بودن ، منتظر ماندن.

Lie to

بانجام كاري همت گماشتن ، (كشتي) درجهت باد توقف كردن

Lie up

(بعد از فعاليت) استراحت كردن ، در بستر ماندن ، در اغل ماندن ، دركنام ماندن.

Liederkranz

پنير تند وداراي بوي تند.

Lief

محبوب ، عزيز، گرانبها، مطبوع ، دلپذير، مطلوب ، مايل ، اماده ، از روي ميل ، محبوبه.

Liege

صاحب تيول ، ارباب ، هم بيعت.

Liege man

هم بيعت نسبت به تيولدار، وفادار، رعيت جان نثار.

Lien

(حق) حق تصرف مال يا ملكي تاهنگاميكه بدهي وابسته به ان داده شود، حق رهن ، حق گروي ، طحال ، سپرز.

Lienal

(تش.) طحالي ، سپرزي.

Lieu

جا، عوض ، بجاي ، در عوض.

Lieutenancy

(نظ) درجه ستواني ، ناوباني ، نيابت ، قلمرو ستواني.

Lieutenant

(نظ.) ستوان ، ناوبان ، نايب ، وكيل ، رسدبان.

Lieutenant colonel

سرهنگ دوم ، ناخدا دوم.

Lieutenant commander

(نظ.- ن.د.) دريابان.

Lieutenant general

(نظ.) سپهبد.

Lieutenant governor

(امر.) معاون فرماندار، نايب الحكومه.

Lieutenant juinior grade

(نظ.- ن.د.) ستوان سوم.

Keyword

Criteria