Lie |
(.vi&.vt.n):دروغ گفتن ، سخن نادرست گفتن ، دروغ ، كذب ،(.vi&.vt): دراز كشيدن ، استراحت كردن (با down)، خوابيدن ، افتادن ، ماندن ، واقع شدن ، قرار گرفتن ، موقتا ماندن ، وضع ، موقعيت ، چگونگي. |
Lie by |
تورفتگي ديوار يا دوراهي ، معبر تنگ ، غير فعال باقي ماندن ، استراحت كردن. |
Lie detector |
دروغ سنج ، دستگاه كشف دروغ. |
Lie down |
استراحت كردن ، استراحت كوتاه ، تسامح كردن ، از زير كار شانه خالي كردن ، درازكشيدن. |
Lie in |
در بستر زايمان بودن ، ارزيدن ، تمام شدن. |
Lie off |
اندكي دور از كشتي (يا دور از ساحل) ماندن ، از كار دست كشيدن ، استراحت كردن. |
Lie over |
معوق ماندن ، بتاخير افتادن ، متمايل شدن ، متمايل بودن ، منتظر ماندن. |
Lie to |
بانجام كاري همت گماشتن ، (كشتي) درجهت باد توقف كردن |
Lie up |
(بعد از فعاليت) استراحت كردن ، در بستر ماندن ، در اغل ماندن ، دركنام ماندن. |
Liederkranz |
پنير تند وداراي بوي تند. |
Lief |
محبوب ، عزيز، گرانبها، مطبوع ، دلپذير، مطلوب ، مايل ، اماده ، از روي ميل ، محبوبه. |
Liege |
صاحب تيول ، ارباب ، هم بيعت. |
Liege man |
هم بيعت نسبت به تيولدار، وفادار، رعيت جان نثار. |
Lien |
(حق) حق تصرف مال يا ملكي تاهنگاميكه بدهي وابسته به ان داده شود، حق رهن ، حق گروي ، طحال ، سپرز. |
Lienal |
(تش.) طحالي ، سپرزي. |
Lieu |
جا، عوض ، بجاي ، در عوض. |
Lieutenancy |
(نظ) درجه ستواني ، ناوباني ، نيابت ، قلمرو ستواني. |
Lieutenant |
(نظ.) ستوان ، ناوبان ، نايب ، وكيل ، رسدبان. |
Lieutenant colonel |
سرهنگ دوم ، ناخدا دوم. |
Lieutenant commander |
(نظ.- ن.د.) دريابان. |
Lieutenant general |
(نظ.) سپهبد. |
Lieutenant governor |
(امر.) معاون فرماندار، نايب الحكومه. |
Lieutenant juinior grade |
(نظ.- ن.د.) ستوان سوم. |